یونس
The entry is a dictionary list for the word یونس
یونس Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نِ ] (اِخ) دهی است از دهستان
سامن شهرستان ملایر، واقع در ۲۴۰۰۰گزی
جنوب شهر ملایر، کنار خاوری راه شوسهٔ
ملایر به بروجرد. سکنهٔ آن ۵۹۳ تن. آب آن از
چشمه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ
جغرافیایی ...
سامن شهرستان ملایر، واقع در ۲۴۰۰۰گزی
جنوب شهر ملایر، کنار خاوری راه شوسهٔ
ملایر به بروجرد. سکنهٔ آن ۵۹۳ تن. آب آن از
چشمه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ
جغرافیایی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) نام سورهٔ دهم از قرآن
مجید، پیش از سورهٔ هود و پس از سورهٔ توبه.
و خود دارای ۱۰۹ آیه است و در مکه نازل
شده و با این آیه آغاز می شود: الر تلک آیات ...
مجید، پیش از سورهٔ هود و پس از سورهٔ توبه.
و خود دارای ۱۰۹ آیه است و در مکه نازل
شده و با این آیه آغاز می شود: الر تلک آیات ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن ابراهیم وفراوندی.
ابن ندیم در الفهرست ذکر او کرده است. او
راست: «الشافی فی علوم القرآن» و «الوافی
فی العروض و القوافی». (از معجم الادباء چ
مصر ج ۲۰ ص ۶۸).
ابن ندیم در الفهرست ذکر او کرده است. او
راست: «الشافی فی علوم القرآن» و «الوافی
فی العروض و القوافی». (از معجم الادباء چ
مصر ج ۲۰ ص ۶۸).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن ابی عمر اصفهانی،
معروف به یونس اصفهانی. از محدثان بود و
احادیثی از آن حضرت روایت کرده است. (از
ذکر اخبار اصبهان ص ۳۵۴).
معروف به یونس اصفهانی. از محدثان بود و
احادیثی از آن حضرت روایت کرده است. (از
ذکر اخبار اصبهان ص ۳۵۴).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن ابی فروة. رجوع به
یونس (ابن محمدبن کیسان...) شود.
یونس (ابن محمدبن کیسان...) شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن احمدبن رسته مغازلی،
مکنی به ابوالحسن. شیخی ثقه و از محدثان
بود و به سال ۳۲۱ هـ . ق. درگذشت. (از ذکر
اخبار اصبهان ص ۳۴۶).
مکنی به ابوالحسن. شیخی ثقه و از محدثان
بود و به سال ۳۲۱ هـ . ق. درگذشت. (از ذکر
اخبار اصبهان ص ۳۴۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن احمد محلی ازهری
کفراوی شافعی، معروف به یونس مصری.
فقیه بود و به علم حدیث اشتغال داشت. در
محلةالکبرای مصر در سال ۱۰۲۹ هـ . ق. به
دنیا آمد و در همانجا و سپس در الازهر ...
کفراوی شافعی، معروف به یونس مصری.
فقیه بود و به علم حدیث اشتغال داشت. در
محلةالکبرای مصر در سال ۱۰۲۹ هـ . ق. به
دنیا آمد و در همانجا و سپس در الازهر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن بدران بن فیروزبن
صاعد شیبی قرشی حجازی الاصل، مکنی به
ابوالولید و معروف به جمال الدین مصری.
قاضی القضاة دمشق. وی در سال ۵۵۵ هـ . ق.
در مصر به دنیا آمد و از سلفی و ...
صاعد شیبی قرشی حجازی الاصل، مکنی به
ابوالولید و معروف به جمال الدین مصری.
قاضی القضاة دمشق. وی در سال ۵۵۵ هـ . ق.
در مصر به دنیا آمد و از سلفی و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن بُکَیْربن واصل شیبانی،
مکنی به ابوبکر. مورخ و از حافظان حدیث و
از مردم کوفه و از مصاحبان جعفربن یحیای
برمکی بود. یافعی و ذهبی او را صاحب
«المغازی» دانسته اند. مرگ یونس به سال
۱۹۹ ...
مکنی به ابوبکر. مورخ و از حافظان حدیث و
از مردم کوفه و از مصاحبان جعفربن یحیای
برمکی بود. یافعی و ذهبی او را صاحب
«المغازی» دانسته اند. مرگ یونس به سال
۱۹۹ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن حبیب الضبی، مکنی به
ابوعبدالرحمان. امام نحویان بصره در روزگار
خویش بود و محضر او مجمع اهل ادب و نحو
و تحقیق و مرجع رفع مشکلات ادیبان و
نحویان بود. سیبویه از محضر او کسب علم
کرده ...
ابوعبدالرحمان. امام نحویان بصره در روزگار
خویش بود و محضر او مجمع اهل ادب و نحو
و تحقیق و مرجع رفع مشکلات ادیبان و
نحویان بود. سیبویه از محضر او کسب علم
کرده ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن حبیب بن عبدالقاهربن
عبدالعزیز. از راویان بود و احادیثی از آن
حضرت (پیغمبر) روایت کرده. وی به سال
۲۶۷ هـ . ق. در مدینه درگذشت. (از ذکر اخبار
اصبهان ص ۳۴۵).
عبدالعزیز. از راویان بود و احادیثی از آن
حضرت (پیغمبر) روایت کرده. وی به سال
۲۶۷ هـ . ق. در مدینه درگذشت. (از ذکر اخبار
اصبهان ص ۳۴۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن حسن مصری. از
متصوفان بود و کتاب «غایات السرائر و
آیات البصائر» از اوست که به سال ۸۹۶ هـ . ق.
از تألیف آن فراغت یافت. (از اعلام زرکلی).
متصوفان بود و کتاب «غایات السرائر و
آیات البصائر» از اوست که به سال ۸۹۶ هـ . ق.
از تألیف آن فراغت یافت. (از اعلام زرکلی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن حسین بن علی بن
محمدبن زکریا، ذوالنون زبیری واحی (یا
الواحی) مصری شافعی. فاضل بود و به
حدیث و فتوا اشتغال داشت. وی به سال ۷۵۵
هـ . ق. در قاهره به دنیا آمد و به ...
محمدبن زکریا، ذوالنون زبیری واحی (یا
الواحی) مصری شافعی. فاضل بود و به
حدیث و فتوا اشتغال داشت. وی به سال ۷۵۵
هـ . ق. در قاهره به دنیا آمد و به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن خلیل یا شیخ یونس بن
خلیل. او راست: «معیار الاخبار و الاسرار»
در تصریف، به زبان ترکی. (از یادداشت
مؤلف).
خلیل. او راست: «معیار الاخبار و الاسرار»
در تصریف، به زبان ترکی. (از یادداشت
مؤلف).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن سالم بن یونس خیاط
قرشی. از مخضرمین و از شاعران عصر
بنی امیه و بنی عباس و شاعری نغزگوی و
ظریف و هجوسرا بود. به وسیلهٔ عبداللََّه بن
مصعب بن زبیر به درگاه مهدی خلیفه رسید و
شعر ...
قرشی. از مخضرمین و از شاعران عصر
بنی امیه و بنی عباس و شاعری نغزگوی و
ظریف و هجوسرا بود. به وسیلهٔ عبداللََّه بن
مصعب بن زبیر به درگاه مهدی خلیفه رسید و
شعر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن سلیمان بن کردبن
شهریار، معروف به یونس کاتب. از فرزندان
هرمز و کاتب و شاعر و در علم موسیقی استاد
بود. در مدینه بزرگ شد و سکنی گزید. در
تجارت به شام مسافرت کرد و ولیدبن ...
شهریار، معروف به یونس کاتب. از فرزندان
هرمز و کاتب و شاعر و در علم موسیقی استاد
بود. در مدینه بزرگ شد و سکنی گزید. در
تجارت به شام مسافرت کرد و ولیدبن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن عبدالاعلی بن موسی بن
میسرة، الصدفی، مکنی به ابوموسی. یکی از
اعاظم فقیهان شافعی و از اصحاب امام
شافعی و از اهالی مصر بوده، فقه و حدیث و
دیگر علوم را از امام شافعی فراگرفته و ...
میسرة، الصدفی، مکنی به ابوموسی. یکی از
اعاظم فقیهان شافعی و از اصحاب امام
شافعی و از اهالی مصر بوده، فقه و حدیث و
دیگر علوم را از امام شافعی فراگرفته و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن عبدالرحمان قمی. از
مشهورترین محدثان شیعی مذهب است. وی
بارها به ایفای اعمال حج و عمره موفق گردید
و به سال ۲۰۸ هـ . ق. در مدینهٔ منوره
درگذشت. گویند به دست خود ۱۰۰۰ جلد
کتاب نوشته ...
مشهورترین محدثان شیعی مذهب است. وی
بارها به ایفای اعمال حج و عمره موفق گردید
و به سال ۲۰۸ هـ . ق. در مدینهٔ منوره
درگذشت. گویند به دست خود ۱۰۰۰ جلد
کتاب نوشته ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن عبدالقادر رشیدی
اشری. او راست: تحفة اهل المعرفة بفضائل
یوم عرفة. (از یادداشت مؤلف).
اشری. او راست: تحفة اهل المعرفة بفضائل
یوم عرفة. (از یادداشت مؤلف).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن عبداللََّه بن محمدبن
مغیث، معروف به ابن صفار و مکنی به
ابوالولید. قاضی اندلسی و از مردم قرطبه بود و
به سال ۳۳۸ هـ . ق. متولد شد و از متصوفان و
دانشمندان حدیث است. در ...
مغیث، معروف به ابن صفار و مکنی به
ابوالولید. قاضی اندلسی و از مردم قرطبه بود و
به سال ۳۳۸ هـ . ق. متولد شد و از متصوفان و
دانشمندان حدیث است. در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن عبدالمجیدبن علی بن
داود هذلی، ملقب به سراج الدین و معروف به
ارمنتی. قاضی و عارف به فقه و ادبیات بود.
در ارمنت به سال ۶۴۴ هـ . ق. به دنیا آمد و
نخست در قوص ...
داود هذلی، ملقب به سراج الدین و معروف به
ارمنتی. قاضی و عارف به فقه و ادبیات بود.
در ارمنت به سال ۶۴۴ هـ . ق. به دنیا آمد و
نخست در قوص ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن عبدالوهاب بن احمدبن
ابی بکر عَیثاوی شافعی. فقیه بود و لقب
مفیدالطالبین و خطیب المسلمین یافت. او را
تألیفاتی است که از آن جمله است: ۱-
الجامع المغنی لاولی الرغبات، در فقه شافعی.
۲
ابی بکر عَیثاوی شافعی. فقیه بود و لقب
مفیدالطالبین و خطیب المسلمین یافت. او را
تألیفاتی است که از آن جمله است: ۱-
الجامع المغنی لاولی الرغبات، در فقه شافعی.
۲
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن عبیدبن دینار عبدی
بصری، مکنی به ابوعبداللََّه یا ابوعبید. از
حافظان حدیث و از ثقات و خود از یاران
حسن بصری و از مردم بصره بود. ذهبی او را
یکی از اعلام الهدی وصف کرده است. ...
بصری، مکنی به ابوعبداللََّه یا ابوعبید. از
حافظان حدیث و از ثقات و خود از یاران
حسن بصری و از مردم بصره بود. ذهبی او را
یکی از اعلام الهدی وصف کرده است. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن عطیهٔ حضرمی قاضی،
مکنی به ابوکثیر. از فقیهان بزرگ و از
نجیب زادگان حضرموت در مصر بود. مدت
یک سال و هفت ماه قضای آنجا را داشت.
سیوطی او را در شمار مجتهدان بزرگ و
پیشوایان آورده است. ...
مکنی به ابوکثیر. از فقیهان بزرگ و از
نجیب زادگان حضرموت در مصر بود. مدت
یک سال و هفت ماه قضای آنجا را داشت.
سیوطی او را در شمار مجتهدان بزرگ و
پیشوایان آورده است. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن متی. ذوالنون. (دهار)
(مجمل اللغة). نام پیغمبری که به تازی
ذوالنون نیز گویند. (از ناظم الاطباء). نام
پیغامبری از بنی اسرائیل که پس از
سلیمان(ع) بر اهل نینوی مبعوث شد و
بی فرمان از میان قوم ...
(مجمل اللغة). نام پیغمبری که به تازی
ذوالنون نیز گویند. (از ناظم الاطباء). نام
پیغامبری از بنی اسرائیل که پس از
سلیمان(ع) بر اهل نینوی مبعوث شد و
بی فرمان از میان قوم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن محمدبن کیسان، ملقب
به ابوفروة. جد او ابوفروة از موالی عثمان
خلیفه بود. او در مدینه بزرگ شد. سپس کاتب
عیسی بن موسی برادرزادهٔ سفاح گشت. و با
ابن المقفع و بشاربن برد و حماد ...
به ابوفروة. جد او ابوفروة از موالی عثمان
خلیفه بود. او در مدینه بزرگ شد. سپس کاتب
عیسی بن موسی برادرزادهٔ سفاح گشت. و با
ابن المقفع و بشاربن برد و حماد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن محمد، معروف به
قَسْطَلّی و مکنی به ابوولید. شاعر فحل اندلسی
و از مؤلفان و نویسندگان بود. به سوی مشرق
رفت و کاتب برخی از والیان شد. یونس از
مردم دیه قسطلة بود که از ...
قَسْطَلّی و مکنی به ابوولید. شاعر فحل اندلسی
و از مؤلفان و نویسندگان بود. به سوی مشرق
رفت و کاتب برخی از والیان شد. یونس از
مردم دیه قسطلة بود که از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن محمدبن منعةبن
سعدبن قیس، ملقب به رضی الدین اربلی. پدر
شیخ عمادالدین ابوحامد محمد و کمال الدین
ابوالفتح موسی، از مردم اربل بود. به موصل
عزیمت کرد و در خدمت ابن خمیس کعبی
جهنی علم ...
سعدبن قیس، ملقب به رضی الدین اربلی. پدر
شیخ عمادالدین ابوحامد محمد و کمال الدین
ابوالفتح موسی، از مردم اربل بود. به موصل
عزیمت کرد و در خدمت ابن خمیس کعبی
جهنی علم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ نُ ] (اِخ) ابن مودود
(شمس الدین)بن ملک عادل محمدبن ایوب،
ملقب به مظفرالدین و معروف به الملک
الجواد. از امیران دولت ایوبی به شمار
می رفت و مردی کریم و بخشنده و در عین
حال ساده و گول بود. خُدّام ...
(شمس الدین)بن ملک عادل محمدبن ایوب،
ملقب به مظفرالدین و معروف به الملک
الجواد. از امیران دولت ایوبی به شمار
می رفت و مردی کریم و بخشنده و در عین
حال ساده و گول بود. خُدّام ...