حران
The entry is a dictionary list for the word حران
حران Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
حِران [مفرد]: مصدر حرَنَ/ حرَنَ بـ.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
حَرَّانُ/ حَرَّانٌ [مفرد]: ج حِرار/ حرّانون، مؤ حَرَّى/ حَرَّانة، ج مؤ حِرار/ حرَّانات: صفة مشبَّهة تدلّ على الثبوت من حرَّ4: عطشان من شدّة الحرّ "كانوا حرَّانين فخرجوا إلى الشَّاطئ"| دموع حَرَّى: حارّة- زفرة حَرَّى: شديدة الحزن- كبد حَرَّى: عَطْشَى أو مفجوعة حزينة.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ رْ را ] (ع ص) تشنه. عطشان. مرد
تشنه. (مهذب الاسماء). ج، حِرار. || سخت
حَرون (اسپ و جز آن). (معجم البلدان).
تشنه. (مهذب الاسماء). ج، حِرار. || سخت
حَرون (اسپ و جز آن). (معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ ] (ع مص) حَرون شدن. حَرونی
کردن ستور. (زوزنی). توسنی کردن و
بازایستادن از رفتن ستور ناکفته سُم. حُرون.
توسنی.
کردن ستور. (زوزنی). توسنی کردن و
بازایستادن از رفتن ستور ناکفته سُم. حُرون.
توسنی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ رْ را ] (ع ص، اِ) تثنیهٔ حُر.
|| (اِخ) حُر و اُبیّ که دو برادر بوده اند.
|| (اِخ) حُر و اُبیّ که دو برادر بوده اند.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ رْ را ] (اِ) جِ فارسیِ حُر:
تا پای نهند بر سر حران
با کون فراخ گنده و ژنده.
عسجدی یا عنصری.
نزد دونان حدیث می مگذار
پیش حران ز جای می مگذار.سنائی.
تا پای نهند بر سر حران
با کون فراخ گنده و ژنده.
عسجدی یا عنصری.
نزد دونان حدیث می مگذار
پیش حران ز جای می مگذار.سنائی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ را / حُ رْ را ] (اِخ) نام کوچه ای
است به اصفهان و عده ای بدانجا منسوبند.
(معجم البلدان) (سمعانی).
است به اصفهان و عده ای بدانجا منسوبند.
(معجم البلدان) (سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ رْ را ] (اِخ) نام دو وادی به نجد و
دو وادی دیگر به الجزیره یا در زمین شام.
(معجم البلدان).
دو وادی دیگر به الجزیره یا در زمین شام.
(معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) شهری است بزرگ از ناحیت
سودان و مستقر ملوک است و اندر این شهر
مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش
برآرد برهنه باشد. و آمیزنده ترین مردمانند
اندر این ناحیت. (حدود العالم).
سودان و مستقر ملوک است و اندر این شهر
مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش
برآرد برهنه باشد. و آمیزنده ترین مردمانند
اندر این ناحیت. (حدود العالم).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ رْ را ] (اِخ) هاران. یاقوت گوید:
شاید فَعّال یعنی صیغهٔ مبالغه باشد از حَرَنَ
الفرس، آنگاه که نافرمانی کند و باشد که
فَعْلان بود از حَرّ، به معنی عطشان. و اصل آن
از حَرّ است. ...
شاید فَعّال یعنی صیغهٔ مبالغه باشد از حَرَنَ
الفرس، آنگاه که نافرمانی کند و باشد که
فَعْلان بود از حَرّ، به معنی عطشان. و اصل آن
از حَرّ است. ...
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
حَرّان: تَوّاق، مُتَعَطّش
thirsty, athirst, eager, anxious, desiring, desirous, craving, longing, yearning
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
حَرَّانُ
ж. حَرَّى мн. حَرَارَى
1) разгоряченный
2) горячий
3) жаждущий