سریر
The entry is a dictionary list for the word سریر
سریر Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ / سِ ] (اِ) سرویسه است که
قوس و قزح باشد. (برهان). قوس و قزح و
آن را سدکیس و سرویسه نیز خوانند.
(جهانگیری). آزفنداک. آژفنداک. تیرآژه.
قوس و قزح باشد. (برهان). قوس و قزح و
آن را سدکیس و سرویسه نیز خوانند.
(جهانگیری). آزفنداک. آژفنداک. تیرآژه.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (ع اِ) اورنگ و تخت. (برهان).
تخت پادشاه. (جهانگیری). تخت و اورنگ
و سریر فعیل به معنی مفعول است مشتق از
سَر به معنی بریدن است پس به اعتبار بریدن
و تراشیدن چوب تخت را سریر گویند.
(غیاث ...
تخت پادشاه. (جهانگیری). تخت و اورنگ
و سریر فعیل به معنی مفعول است مشتق از
سَر به معنی بریدن است پس به اعتبار بریدن
و تراشیدن چوب تخت را سریر گویند.
(غیاث ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (اِخ) دهانه جویی است نزدیک
جار که کشتی های حبشه که به مدینه آیند
آنجا لنگر کنند. (منتهی الارب) (آنندراج).
جار که کشتی های حبشه که به مدینه آیند
آنجا لنگر کنند. (منتهی الارب) (آنندراج).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (اِخ) موضعی است به دیار
بنی دارم و بنی کنانه. (آنندراج) (منتهی
الارب). جایگاهی در دیار بنی دارم در
یمامه. (از معجم البلدان).
بنی دارم و بنی کنانه. (آنندراج) (منتهی
الارب). جایگاهی در دیار بنی دارم در
یمامه. (از معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (اِخ) نام ولایتی است و جایی
نیز هست که غار کیخسرو آنجاست.
(برهان). نام قلعه ای است که در آنجا تخت و
جام کیخسرو بوده و اسکندر بدانجا رفته
پادشاه آنجا را سریری گفتندی، اگر
بمناسبت تخت است سریر ...
نیز هست که غار کیخسرو آنجاست.
(برهان). نام قلعه ای است که در آنجا تخت و
جام کیخسرو بوده و اسکندر بدانجا رفته
پادشاه آنجا را سریری گفتندی، اگر
بمناسبت تخت است سریر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (اِخ) مملکتی است میان بلاد
آلان و باب الابواب و او را پادشاهی است بر
سر خود و دینی و ملتی جداگانه. (آنندراج)
(منتهی الارب). مشرق و جنوب و حدود
ارمنیه و مغرب وی حدود روم است و شمال
وی ...
آلان و باب الابواب و او را پادشاهی است بر
سر خود و دینی و ملتی جداگانه. (آنندراج)
(منتهی الارب). مشرق و جنوب و حدود
ارمنیه و مغرب وی حدود روم است و شمال
وی ...