meri - مری
The entry is a dictionary list for the word meri - مری
مری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ رْیْ ] (ع مص) بسودن و مالیدن سر
پستان ناقه را تا شیر برآورد. (از منتهی
الارب) (از اقرب الموارد). || برآوردن
چیزی را. (از منتهی الارب). استخراج. (از
اقرب الموارد). || ...
پستان ناقه را تا شیر برآورد. (از منتهی
الارب) (از اقرب الموارد). || برآوردن
چیزی را. (از منتهی الارب). استخراج. (از
اقرب الموارد). || ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ ری ی ] (ع ص) ناقة مری؛ ناقهٔ
بسیارشیر یا ناقة بی بچه که به دست سودن
دوشند آن را. (منتهی الارب) (از اقرب
الموارد). || عِرقی (رگی) که مملو شود و
شیر بیرون دهد. ...
بسیارشیر یا ناقة بی بچه که به دست سودن
دوشند آن را. (منتهی الارب) (از اقرب
الموارد). || عِرقی (رگی) که مملو شود و
شیر بیرون دهد. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ / مِ ] (از ع، اِ) مری ء. گلو سرخ. راه
گذر طعام و آب به معده. گلوی سرخ. سرخ
روده. سرخ نای. لولهٔ طویلی است عضلانی
غشایی که از حلق شروع می شود و به معده
ختم ...
گذر طعام و آب به معده. گلوی سرخ. سرخ
روده. سرخ نای. لولهٔ طویلی است عضلانی
غشایی که از حلق شروع می شود و به معده
ختم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ ] (از ع، ص) مخفف مَری ء. گوارنده.
گوارا:
چو تشنه نباشد کس آنجا بس آن
چه جای شراب هنی ء و مریست.
ناصرخسرو (دیوان ص ۶۱).
گوارا:
چو تشنه نباشد کس آنجا بس آن
چه جای شراب هنی ء و مریست.
ناصرخسرو (دیوان ص ۶۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (از ع، اِمص) خصومت بود و
عرب «مراء» گویند که «مری» ممال آن است.
(از صحاح الفرس). ممال مراء عربی است
به معنی پیکار و جدل. (یادداشت به خط
مرحوم دهخدا). ستیزه. رجوع به مراء شود.
||
عرب «مراء» گویند که «مری» ممال آن است.
(از صحاح الفرس). ممال مراء عربی است
به معنی پیکار و جدل. (یادداشت به خط
مرحوم دهخدا). ستیزه. رجوع به مراء شود.
||
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (ص) آن که نوبت خود را در
شراب خوردن به دیگری ایثار کند. (برهان).
شراب خوردن به دیگری ایثار کند. (برهان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (از ع، ص) ریاکننده :
من بپرسم کز کجایی هی مری
تو بگویی نه ز بلخ و نز هری.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر۶ ص ۳۱۴).
و رجوع به مرئ شود.
من بپرسم کز کجایی هی مری
تو بگویی نه ز بلخ و نز هری.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر۶ ص ۳۱۴).
و رجوع به مرئ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِ) زیادتی باشد در اصطرلاب
پهلوی رأس الجدی و مماس با حجره.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
پهلوی رأس الجدی و مماس با حجره.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ رْ ری ی / مُ رْ ی ی ] (ع اِ)
نان خورشی است مانند آبکامه. (منتهی
الارب). آبکامه. (دهار). آنچه قاتق نان کنند.
و گویی نسبت است به مُرّ. عامهٔ مردم آن را
کامخ گویند و در نزد ...
نان خورشی است مانند آبکامه. (منتهی
الارب). آبکامه. (دهار). آنچه قاتق نان کنند.
و گویی نسبت است به مُرّ. عامهٔ مردم آن را
کامخ گویند و در نزد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِ) در لغت فرس اسدی این لغت
به معنی اشتری خرد که در عقب میرود آمده
است. اما در سایر مآخذ دیده نشد. (لغت فرس
چ اقبال ص ۵۲۸).
به معنی اشتری خرد که در عقب میرود آمده
است. اما در سایر مآخذ دیده نشد. (لغت فرس
چ اقبال ص ۵۲۸).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ ] (اِخ) دهی است از دهستان کیاکلا
بخش مرکزی شهرستان شاهی، در ۱۵
هزارگزی شمال غربی شاهی کنار راه شاهی
به بابل و در دشت معتدل هوائی واقع و دارای
۴۵۰ تن سکنه است. آبش از رودخانهٔ تالار و
چاه ...
بخش مرکزی شهرستان شاهی، در ۱۵
هزارگزی شمال غربی شاهی کنار راه شاهی
به بابل و در دشت معتدل هوائی واقع و دارای
۴۵۰ تن سکنه است. آبش از رودخانهٔ تالار و
چاه ...
meri - مری other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.