Esfâr - اسفار
The entry is a dictionary list for the word Esfâr - اسفار
اسفار Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ ] (ع مص) به روشنائی روز
درآمدن. || بی برگ شدن درخت.
|| سخت شدن جنگ. (منتهی الارب).
|| روشن شدن. (زوزنی) (تاج المصادر
بیهقی) (منتهی الارب). روشن شدن صبح.
(منتهی الارب): ...
درآمدن. || بی برگ شدن درخت.
|| سخت شدن جنگ. (منتهی الارب).
|| روشن شدن. (زوزنی) (تاج المصادر
بیهقی) (منتهی الارب). روشن شدن صبح.
(منتهی الارب): ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (ع اِ) جِ سَفَر. مسافرت ها: او
[ منتصر ] بر امید آن عشوه بر صوب بخارا
رحلت کرد و چون بچاه حماد رسید لشکر او
بمقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته
بودند و از مداومت ...
[ منتصر ] بر امید آن عشوه بر صوب بخارا
رحلت کرد و چون بچاه حماد رسید لشکر او
بمقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته
بودند و از مداومت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِخ) نام ولایتی است. گویند در آن
ولایت رودخانه ای است که بهر سال سه ماه
آب درو جاری است و باقی ایام منقطع باشد.
(برهان). حمداللََّه مستوفی در نزهة القلوب چ
بریل لیدن سال ۱۳۳۱ هـ ...
ولایت رودخانه ای است که بهر سال سه ماه
آب درو جاری است و باقی ایام منقطع باشد.
(برهان). حمداللََّه مستوفی در نزهة القلوب چ
بریل لیدن سال ۱۳۳۱ هـ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِخ) ابن شیرویه. یکی از سران
دیالمه. بعلت ستمکاری و بدکرداری ماکان
وی را از خویش دور کرد. آنگاه وی به بکربن
محمد انتساب یافته مأمور فتح جرجان شد و
زدوخوردهای بسیار با ماکان کرد و در ...
دیالمه. بعلت ستمکاری و بدکرداری ماکان
وی را از خویش دور کرد. آنگاه وی به بکربن
محمد انتساب یافته مأمور فتح جرجان شد و
زدوخوردهای بسیار با ماکان کرد و در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِخ) ابن کردویه. در ترجمهٔ تاریخ
یمینی (ص ۹۹ ، ۱۰۰) آمده: تاش مدت سه
سال به جرجان بماند و همگی خاطر او
بخدمت نوح بن منصور ملتفت بود... ابوسعید
شبیب را بفخرالدوله فرستاد و بر معاودت
حضرت ...
یمینی (ص ۹۹ ، ۱۰۰) آمده: تاش مدت سه
سال به جرجان بماند و همگی خاطر او
بخدمت نوح بن منصور ملتفت بود... ابوسعید
شبیب را بفخرالدوله فرستاد و بر معاودت
حضرت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به روشنایی صبح درآمدن . 2 - روشن شدن صبح . 3 - آشکار
شدن .
شدن .
Esfâr - اسفار other entries
Next Words