abad - عباد
The entry is a dictionary list for the word abad - عباد
عباد Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
bende; köle; kul; serf
Arapça - Türkçe sözlük
عِبَاد
1. serf
Anlamı: derebeylik düzeninde toprakla birlikte alınıp satılan köle
2. kul
Anlamı: köle, karavaş
3. köle
Anlamı: kul, esir, özgür olmayan kimse
4. bende
Anlamı: kul, köle
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عِ ] (ع اِ) جِ عبد. بندگان. (اقرب
الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
(آنندراج). رجوع به عبد شود.
الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
(آنندراج). رجوع به عبد شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عِ ] (اِخ) قبیله های پراکنده از تازیان
که در حیره بر نصرانیت مجتمع شدند. (منتهی
الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از
معجم قبائل العرب). و نسبت به آن عبادی
است. رجوع به عبادی شود.
که در حیره بر نصرانیت مجتمع شدند. (منتهی
الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از
معجم قبائل العرب). و نسبت به آن عبادی
است. رجوع به عبادی شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ بْ با ] (ع ص، اِ) جِ عابد. (ناظم
الاطباء). رجوع به عابد شود.
الاطباء). رجوع به عابد شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ بْ با ] (اِخ) دهی است به مرو که اهل
محل آن را شنک عباد نامند و محدثان سِنج
عباد نویسند. فاصلهٔ آن تا مرو ۴ فرسخ است.
(از معجم البلدان).
محل آن را شنک عباد نامند و محدثان سِنج
عباد نویسند. فاصلهٔ آن تا مرو ۴ فرسخ است.
(از معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ بْ با ] (اِخ) ابن اخضربن علقمةبن
عباد المازنی التمیمی و اخضر شوی مادر
اوست وی یکی از مردان مشهور عصر اموی
است و به امر عبداللََّه بن زیاد با چهارهزار مرد
جنگی به جنگ مرداس بن حدیر رفت ...
عباد المازنی التمیمی و اخضر شوی مادر
اوست وی یکی از مردان مشهور عصر اموی
است و به امر عبداللََّه بن زیاد با چهارهزار مرد
جنگی به جنگ مرداس بن حدیر رفت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ بْ با ] (اِخ) ابن الحصین بن یزیدبن
عمرو الحبطی التمیمی، مکنی به ابوجهضم و
در عصر خود از فرسان بنی تمیم بود. وی از
جانب ابن زبیر به ریاست شرطهٔ بصره
منصوب گردید و در ایام قتل مختار ...
عمرو الحبطی التمیمی، مکنی به ابوجهضم و
در عصر خود از فرسان بنی تمیم بود. وی از
جانب ابن زبیر به ریاست شرطهٔ بصره
منصوب گردید و در ایام قتل مختار ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ بْ با ] (اِخ) ابن زیادبن ابیه برادر
عبداللََّه بن زیاد و مکنی به ابوحرب. وی از
جانب معاویه ولایت سیستان یافت و به سال
۱۰۰ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبداللََّه بن زیاد و مکنی به ابوحرب. وی از
جانب معاویه ولایت سیستان یافت و به سال
۱۰۰ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ بْ با ] (اِخ) ابن عبادبن حبیب بن
مهلب بن صفر العتکی الازدی المهلبی
البصری، مکنی به ابومعاویه. وی از حفاظ
حدیث و از ثقات بود و به سال ۱۸۱ هـ . ق.
درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
مهلب بن صفر العتکی الازدی المهلبی
البصری، مکنی به ابومعاویه. وی از حفاظ
حدیث و از ثقات بود و به سال ۱۸۱ هـ . ق.
درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ بْ با ] (اِخ) ابن عوام بن عبداللََّه کلابی
واسطی، مکنی به ابوسهل از رجال حدیث و
ثقات بود وی به تشیع تظاهر میکرد. هارون
الرشید وی را به زندان افکند و به سال ۱۸۵
هـ . ق. در ...
واسطی، مکنی به ابوسهل از رجال حدیث و
ثقات بود وی به تشیع تظاهر میکرد. هارون
الرشید وی را به زندان افکند و به سال ۱۸۵
هـ . ق. در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ بْ با ] (اِخ) ابن محمدبن حیان
البلخی، مکنی به ابونصر از موالی کنده بود
وی به سال ۱۹۶ هـ . ق. از جانب مأمون
ولایت مصر یافت سپس امین از وی آزرده
گشت و ربیعةبن قیس را ...
البلخی، مکنی به ابونصر از موالی کنده بود
وی به سال ۱۹۶ هـ . ق. از جانب مأمون
ولایت مصر یافت سپس امین از وی آزرده
گشت و ربیعةبن قیس را ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ بْ با ] (اِخ) ابن یعقوب البخاری
الرواجنی، مکنی به ابوسعید. از فضلای کوفه
بود بخاری و جز او از وی روایت کنند و او را
کتبی است از جمله اخبار المهدی المنتظر و
المعرفة فی الصحابه. وی به ...
الرواجنی، مکنی به ابوسعید. از فضلای کوفه
بود بخاری و جز او از وی روایت کنند و او را
کتبی است از جمله اخبار المهدی المنتظر و
المعرفة فی الصحابه. وی به ...
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
عِبَاد (اللّهِ)، العِبَاد
people, men, mankind, human beings, humanity
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
عِبَادٌ
рел. рабы божии; عباد ال люди, род человеческий
* * *
иа=
pl. от عبد
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
عَبَّادٌ
поклоняющийся; الشمس عبّاد подсолнечник
* * *
уа=
pl. от عابد
abad - عباد other entries
Next Words