Esil - اصیل
The entry is a dictionary list for the word Esil - اصیل
اصیل Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (ع ص) صاحب اصل بمعنی
صاحب نسب، ای کسی که آبا و اجداد او
شریف و نجیب باشند. (غیاث). آنکه دارای
اصل است. (از اقرب الموارد) (آنندراج).
خداوند اصل و حسب و نسب و بزرگ.
(مقدمهٔ لغت میرسیدشریف ...
صاحب نسب، ای کسی که آبا و اجداد او
شریف و نجیب باشند. (غیاث). آنکه دارای
اصل است. (از اقرب الموارد) (آنندراج).
خداوند اصل و حسب و نسب و بزرگ.
(مقدمهٔ لغت میرسیدشریف ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِخ) شهریست در اندلس.
(منتهی الارب) (آنندراج). سعدبن خیر گوید
شاید از اعمال طلیطله باشد. (از معجم البلدان)
(مراصد). رجوع به اصیلة شود.
(منتهی الارب) (آنندراج). سعدبن خیر گوید
شاید از اعمال طلیطله باشد. (از معجم البلدان)
(مراصد). رجوع به اصیلة شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِخ) برادرزادهٔ اتابک شیرگیر
بود که در روزگار سلطان محمد با فدائیان
الموت نبرد میکرد. خواجه رشیدالدین آرد: و
در دهم ربیع الاول سنهٔ عشرین و خمسمائه
(۵۲۰ هـ . ق.) میمون دژ بفرمود ساختن و
زجرود و دهخدا ...
بود که در روزگار سلطان محمد با فدائیان
الموت نبرد میکرد. خواجه رشیدالدین آرد: و
در دهم ربیع الاول سنهٔ عشرین و خمسمائه
(۵۲۰ هـ . ق.) میمون دژ بفرمود ساختن و
زجرود و دهخدا ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اُ صَ ] (اِخ) ابن عبداللََّه هذلی یا
غفاری. صحابی بود و وی همان کسی است
که هنگامی که مکه را برای پیامبر (ص)
وصف کرد، فرمود: کافیست ترا ای اصیل. (از
تاج العروس).
غفاری. صحابی بود و وی همان کسی است
که هنگامی که مکه را برای پیامبر (ص)
وصف کرد، فرمود: کافیست ترا ای اصیل. (از
تاج العروس).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِخ) نظام الدین اصیل یا
اصیل الدین. مقتدا و شیخ الاسلام عراق بود و
هنگامی که شاه سلطان اصفهان را محاصره
کرد و لشکر وی در شهر ریختند و دروازه ها
فروگرفتند، شیخ ابواسحاق از اضطرار به خانهٔ
اصیل التجا ...
اصیل الدین. مقتدا و شیخ الاسلام عراق بود و
هنگامی که شاه سلطان اصفهان را محاصره
کرد و لشکر وی در شهر ریختند و دروازه ها
فروگرفتند، شیخ ابواسحاق از اضطرار به خانهٔ
اصیل التجا ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
( اَ ) [ ع . ] 1 - (ص .) پاک نژاد، نجیب . 2 - (اِ.) شبانگاه . جِ آصال .