Hariş - حریش
The entry is a dictionary list for the word Hariş - حریش
حریش Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ع ص) شتر بسیارخوار
کفته لب. ج، حُرُش. || (اِ) حیوانی که مخالب
همچون شیر دارد و کرگدن نامیده شود.
(معجم البلدان). کرگ. کرگدن. هرمیس .
ارج. ریما. انبیلا. || ستوری ...
کفته لب. ج، حُرُش. || (اِ) حیوانی که مخالب
همچون شیر دارد و کرگدن نامیده شود.
(معجم البلدان). کرگ. کرگدن. هرمیس .
ارج. ریما. انبیلا. || ستوری ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) قریه ای از اعمال موصل
از کورهٔ فرج و گویا بنام قبیلهٔ ساکن آن نامیده
شده باشد.
از کورهٔ فرج و گویا بنام قبیلهٔ ساکن آن نامیده
شده باشد.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن هلال قریعی. نام یکی
از دو تن حریش نام که هر دو صحابی بوده اند
و بقول صاحب حماسة حریش بن هلال شاعر
بوده است. (قاموس الاعلام ترکی).
از دو تن حریش نام که هر دو صحابی بوده اند
و بقول صاحب حماسة حریش بن هلال شاعر
بوده است. (قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن یزید. از جعفربن
محمد روایت دارد. و فرزندش محمدبن
حریش از وی روایت کند. دارقطنی پدر و
فرزند را ضعیف دانسته است. (لسان المیزان
ج ۲ ص ۱۸۷).
محمد روایت دارد. و فرزندش محمدبن
حریش از وی روایت کند. دارقطنی پدر و
فرزند را ضعیف دانسته است. (لسان المیزان
ج ۲ ص ۱۸۷).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) سیستانی. یکی از
سرکردگان استاذسیس است. وی هنگامی که
در سال ۱۵۰ هـ . ق. علیه دربار عباسی در
خراسان قیام کرد حریش را بر بخشی از سپاه
خویش امارت داد و او شجاعتها از خویش
بنمود. ...
سرکردگان استاذسیس است. وی هنگامی که
در سال ۱۵۰ هـ . ق. علیه دربار عباسی در
خراسان قیام کرد حریش را بر بخشی از سپاه
خویش امارت داد و او شجاعتها از خویش
بنمود. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) معاویةبن کعب بن ربیعة
ابی عامربن صعصعةبن معاویةبن بکربن
هوازن. جد بطنی از بنی عامر که در یکی از
قرای موصل سکونت داشته و آن قریه را به
نام حریش نامیده اند. (از معجم البلدان).
ابی عامربن صعصعةبن معاویةبن بکربن
هوازن. جد بطنی از بنی عامر که در یکی از
قرای موصل سکونت داشته و آن قریه را به
نام حریش نامیده اند. (از معجم البلدان).