Ahvel - احول
The entry is a dictionary list for the word Ahvel - احول
احول Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
معجم اللغة العربية المعاصرة
احولَّ يحولّ، احوِلالاً، فهو مُحوَلّ
• احولَّ الشَّخصُ: صار أحول، أي اختلف اتّجاه إحدى عينيه عن الأخرى.
• احولَّت عينُ الشَّخص: كان حَوَلُها يذهب ويجيء.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ وَ ] (ع ص) مرد که چشمش
حولاء باشد. صاحب حول. کژچشم. (زوزنی)
(السامی) (مهذب الاسماء) (زمخشری).
کج چشم. کژ. کاژ. کاج. کوچ. کلک. کلیک.
کلیک چشم. (دستور). چپ. دوبین. دوبیننده.
اخلف. (منتهی الارب). کسی که یک چیز ...
حولاء باشد. صاحب حول. کژچشم. (زوزنی)
(السامی) (مهذب الاسماء) (زمخشری).
کج چشم. کژ. کاژ. کاج. کوچ. کلک. کلیک.
کلیک چشم. (دستور). چپ. دوبین. دوبیننده.
اخلف. (منتهی الارب). کسی که یک چیز ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ وَ ] (ع ن تف) حیله کننده تر.
حیله ورتر. حیله گرتر. (منتهی الارب).
مکارتر. چاره گرتر. احیل.
- امثال:
احول من ذئب؛
پرحیلت تر از
گرگ.
|| نعت تفضیلی از ...
حیله ورتر. حیله گرتر. (منتهی الارب).
مکارتر. چاره گرتر. احیل.
- امثال:
احول من ذئب؛
پرحیلت تر از
گرگ.
|| نعت تفضیلی از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ وَ ] (اِخ) ابوالعباس محمدبن
حسن بن دینار. یکی از علماء لغت و شعر. او
راست: کتاب الدواهی. کتاب السلاح. کتاب
ما اتفق لفظه و اختلف معناه. کتاب فعل و
افعل. کتاب اشباه. و او دیوان ذوالرمه ...
حسن بن دینار. یکی از علماء لغت و شعر. او
راست: کتاب الدواهی. کتاب السلاح. کتاب
ما اتفق لفظه و اختلف معناه. کتاب فعل و
افعل. کتاب اشباه. و او دیوان ذوالرمه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ وَ ] (اِخ) عباس. معاصر هرمز
شاهنشاه ساسانی. در آغاز سلطنت این
پادشاه وی با عمرو ازرق از بلاد عرب بکنار
فرات شتافته ساکنان سواد را در انواع مشقت
و تعب انداختند. رجوع بحبط ج ۱ ص ...
شاهنشاه ساسانی. در آغاز سلطنت این
پادشاه وی با عمرو ازرق از بلاد عرب بکنار
فرات شتافته ساکنان سواد را در انواع مشقت
و تعب انداختند. رجوع بحبط ج ۱ ص ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ وَ ] (اِخ) (صفین...) وزیر مروان
اموی. رجوع بحبط ج ۱ ص ۲۴۳ شود.
اموی. رجوع بحبط ج ۱ ص ۲۴۳ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اَ وَ) [ ع . ] 1 - (ص .) لوچ ، دو بین ، کسی که همه چیز را دوتایی می بیند. 2 -
(ص تف .) حیله گر، چاره گرتر.
(ص تف .) حیله گر، چاره گرتر.