barık - بارق
The entry is a dictionary list for the word barık - بارق
بارق Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
parıltılı; parlak
Arapça - Türkçe sözlük
بارِق
1. parıltılı
Anlamı: parlayan
2. parlak
Anlamı: parlayan
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (ع ص، اِ) برق. || هر
چه بدرخشد. (از اقرب الموارد). روشن و
تابان. (غیاث). درخشان. یغشاه بارق من
نوره. (حکمت اشراق چ ۱۳۳۱ انجمن ایران و
فرانسه ص ۳۴۸). || شمشیر
درخشان. ...
چه بدرخشد. (از اقرب الموارد). روشن و
تابان. (غیاث). درخشان. یغشاه بارق من
نوره. (حکمت اشراق چ ۱۳۳۱ انجمن ایران و
فرانسه ص ۳۴۸). || شمشیر
درخشان. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) نام پدر قبیله ای است در
یمن. (آنندراج). لقب سعدبن عدی که پدر
قبیله ای است از یمن. (معجم البلدان) (تاج
العروس) (ناظم الاطباء). ابن درید در
الاشتقاق ص ۲۸۲ ذیل عنوان «قبایل بارق و
رجال آنان» آرد: بارق ...
یمن. (آنندراج). لقب سعدبن عدی که پدر
قبیله ای است از یمن. (معجم البلدان) (تاج
العروس) (ناظم الاطباء). ابن درید در
الاشتقاق ص ۲۸۲ ذیل عنوان «قبایل بارق و
رجال آنان» آرد: بارق ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) نام شاعری است از عرب
که وی را سراقةبن مرداس بارقی اصغر
میخواندند و شرح حال وی در المؤتلف و
المختلف آمدی (صص ۱۳۴-۱۳۵) آمده
است. وی کسی است که با جریر مهاجات
داشت ...
که وی را سراقةبن مرداس بارقی اصغر
میخواندند و شرح حال وی در المؤتلف و
المختلف آمدی (صص ۱۳۴-۱۳۵) آمده
است. وی کسی است که با جریر مهاجات
داشت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) ملک... نام والی قلعهٔ سلم
بود. صاحب حبیب السیر آرد: یوشع مدت
هفت سال کمر جهاد بر میان بسته بسیاری از
اهل کفر و عناد را بقتل رسانید و اکثر بلدان
شام و دیار مغرب را ...
بود. صاحب حبیب السیر آرد: یوشع مدت
هفت سال کمر جهاد بر میان بسته بسیاری از
اهل کفر و عناد را بقتل رسانید و اکثر بلدان
شام و دیار مغرب را ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) کوهی است در سراة. (از
حاشیهٔ المعرب جوالیقی ص ۳۰۱) (از
ابن درید در کتاب الاشتقاق ص ۲۸۲). نام
کوهی. (آنندراج). کوهی است که سعدبن
عدی بدان فرودآمد و از این رو بدان ملقب شد
چنانکه در گفتار ...
حاشیهٔ المعرب جوالیقی ص ۳۰۱) (از
ابن درید در کتاب الاشتقاق ص ۲۸۲). نام
کوهی. (آنندراج). کوهی است که سعدبن
عدی بدان فرودآمد و از این رو بدان ملقب شد
چنانکه در گفتار ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) موضعی است به تهامه. (از
تاج العروس). و رجوع به معجم البلدان ج ۲
شود.
تاج العروس). و رجوع به معجم البلدان ج ۲
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) یکی از ارکان عرض یمامه
است. (از تاج العروس). رکنی از ارکان عرض
یمامه، و آن کوهی است. (معجم البلدان ج ۲).
است. (از تاج العروس). رکنی از ارکان عرض
یمامه، و آن کوهی است. (معجم البلدان ج ۲).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) موضعی است به کوفه.
(تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
جائی است نزد کوفه. (آنندراج):
و ردهم عن لعلع و بارق
ضرب یشظیهم عن الخنادق.
(از المعرب جوالیقی ص ۱۳۲) (از
اللسان)
و در حاشیهٔ همین صفحه آمده است: ...
(تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
جائی است نزد کوفه. (آنندراج):
و ردهم عن لعلع و بارق
ضرب یشظیهم عن الخنادق.
(از المعرب جوالیقی ص ۱۳۲) (از
اللسان)
و در حاشیهٔ همین صفحه آمده است: ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) آبی است به شراة. (از تاج
العروس، بنقل ابن عبدالبر). و یاقوت در معجم
البلدان از قول ابن عبدالبر آرد: آبی است
بسراة و هر آنکه در ایام سیل عرم بدان فرود
آمد وی را بارقی ...
العروس، بنقل ابن عبدالبر). و یاقوت در معجم
البلدان از قول ابن عبدالبر آرد: آبی است
بسراة و هر آنکه در ایام سیل عرم بدان فرود
آمد وی را بارقی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) نهری است در باب الجنة
در حدیث ابن عباس که ابن حاتم آن را در
التقاسیم و الانواع فی حدیث الشهداء آورده
است. (از تاج العروس) (معجم البلدان ج ۲).
در حدیث ابن عباس که ابن حاتم آن را در
التقاسیم و الانواع فی حدیث الشهداء آورده
است. (از تاج العروس) (معجم البلدان ج ۲).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) نام آبی است در عراق
میان قادسیه و بصره. در اشعار عرب ذکر
بسیار از این آب میشود. در جوار این محل
در بین بنی تغلب و نمر سانحه ای واقع شده که
به «یوم البارق» ...
میان قادسیه و بصره. در اشعار عرب ذکر
بسیار از این آب میشود. در جوار این محل
در بین بنی تغلب و نمر سانحه ای واقع شده که
به «یوم البارق» ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) باوق. یارق. یاروق.
بخشی ختایی. معلم و مربی فرزند غازان
بود:... و چون پنج ساله شد (فرزند غازان)
اباقاخان او را به بارق بخشی ختایی سپرد تا
او را تربیت کند و خط مغولی و اویغوری و
علوم و ...
بخشی ختایی. معلم و مربی فرزند غازان
بود:... و چون پنج ساله شد (فرزند غازان)
اباقاخان او را به بارق بخشی ختایی سپرد تا
او را تربیت کند و خط مغولی و اویغوری و
علوم و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) ذوبارق همدانی. لقب
جغونةبن مالک. (تاج العروس) (ناظم
الاطباء).
جغونةبن مالک. (تاج العروس) (ناظم
الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - برق زننده ، درخشنده . 2 - ابر با برق و درخشنده .
barık - بارق other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.