Enf - انف
The entry is a dictionary list for the word Enf - انف
انف Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (ع اِ) بینی. (منتهی الارب) (آنندراج)
(ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی)
(مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). منخر. (از
اقرب الموارد). معطس. دماغ. (یادداشت
مؤلف). ج، آناف، اُنوف، آنُف (منتهی الارب)
(ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (از
اقرب الموارد).
(ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی)
(مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). منخر. (از
اقرب الموارد). معطس. دماغ. (یادداشت
مؤلف). ج، آناف، اُنوف، آنُف (منتهی الارب)
(ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (از
اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (ع مص) زدن بینی کسی را. (از
منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). بر بینی زدن. || به بینی رسیدن
آب و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر
زوزنی): انفه الماء؛ رسید ...
منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). بر بینی زدن. || به بینی رسیدن
آب و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر
زوزنی): انفه الماء؛ رسید ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ نَ ] (ع مص) ننگ داشتن از چیزی.
(از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ننگ
داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
استنکاف. (از اقرب الموارد). ننگ و عار
داشتن. (آنندراج): ما رأیت احمی انفاً من
فلان؛ یعنی با ننگ تر ...
(از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ننگ
داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
استنکاف. (از اقرب الموارد). ننگ و عار
داشتن. (آنندراج): ما رأیت احمی انفاً من
فلان؛ یعنی با ننگ تر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اُ نُ ] (ع اِ) رفتار نیکو. || آتیک من
ذی انف؛ می آیم ترا از پیش، کماتقول من ذی
قَبَل. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اِفعل
ذاک من ذی انف؛ از سرنو ...
ذی انف؛ می آیم ترا از پیش، کماتقول من ذی
قَبَل. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اِفعل
ذاک من ذی انف؛ از سرنو ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ نِ ] (ع ص) بعیر انف؛ شتر
دردمندبینی از چوبک مهار. (ناظم الاطباء).
اشتری که بینیش درد کند از برس. (مهذب
الاسماء). آنکه بینی او درد کند. (یادداشت
مؤلف). || ذَئِر. ذائر. (یادداشت مؤلف). و
رجوع ...
دردمندبینی از چوبک مهار. (ناظم الاطباء).
اشتری که بینیش درد کند از برس. (مهذب
الاسماء). آنکه بینی او درد کند. (یادداشت
مؤلف). || ذَئِر. ذائر. (یادداشت مؤلف). و
رجوع ...