astan - استان
The entry is a dictionary list for the word astan - استان
استان Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ / اُ ] (پهلوی، اِ) کوره. رستاق.
روستا. در عهد ساسانیان، ایالات را به
أجزائی چند تقسیم کرده هر یک را یک
استان می گفته اند (پاذکستپان) ظاهراً در
اصل عنوان نایب الحکومهٔ یک استان بوده
است. (ایران در ...
روستا. در عهد ساسانیان، ایالات را به
أجزائی چند تقسیم کرده هر یک را یک
استان می گفته اند (پاذکستپان) ظاهراً در
اصل عنوان نایب الحکومهٔ یک استان بوده
است. (ایران در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِ) جای خواب و آرامگه را
گویند که بمعنی آستانه باشد. (جهانگیری).
|| (ص) ستان. مؤلف آنندراج گوید: به
پشت باز افتاده: ستیزه جویان بر آستان اجل،
استان میخوابیدند. (ملاّمنیر).
گویند که بمعنی آستانه باشد. (جهانگیری).
|| (ص) ستان. مؤلف آنندراج گوید: به
پشت باز افتاده: ستیزه جویان بر آستان اجل،
استان میخوابیدند. (ملاّمنیر).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه، مانند:
اِستان البهقباذ الاسفل. اِستانُ البهقباذ الاعلی.
اِستانُ البهقباذ الاوسط. اِستانُ سُو. اِستانُ العال.
(معجم البلدان). آقای پورداود در نامهٔ
...
اِستان البهقباذ الاسفل. اِستانُ البهقباذ الاعلی.
اِستانُ البهقباذ الاوسط. اِستانُ سُو. اِستانُ العال.
(معجم البلدان). آقای پورداود در نامهٔ
...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ ] (نف مرخم) مخفّف استاننده.
گیرنده :
من زکوةاِستان و او در قحطسال
هم بصاعی باد می پیمود و بس. خاقانی.
|| (اِمص) در داد و استان، بمعنی داد و ستد
آمده : {/Bأَوْفُوا اَلْکَیْلَ ...
گیرنده :
من زکوةاِستان و او در قحطسال
هم بصاعی باد می پیمود و بس. خاقانی.
|| (اِمص) در داد و استان، بمعنی داد و ستد
آمده : {/Bأَوْفُوا اَلْکَیْلَ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ ] (ع مص) بسال قحط درآمدن. در
سال قحط درآمدن. (منتهی الارب). اِسنات.
اِجداب.
سال قحط درآمدن. (منتهی الارب). اِسنات.
اِجداب.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اُ ] (اِخ) سومین پسر داریوش دوم
بقول پلوتارک. (کتاب اردشیر بند ۱). رجوع
به ایران باستان ص ۹۹۱، ۹۹۵، ۱۱۲۱،
۱۱۲۲، ۱۴۴۹ شود.
بقول پلوتارک. (کتاب اردشیر بند ۱). رجوع
به ایران باستان ص ۹۹۱، ۹۹۵، ۱۱۲۱،
۱۱۲۲، ۱۴۴۹ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اُ ] (اِخ) چهار کوره اند ببغداد: عالی
و اعلی و اوسط و اسفل، و هبةاللََّه استانی بن
عبدالصّمد منسوب به یکی از آنهاست. (منتهی
الارب).
و اعلی و اوسط و اسفل، و هبةاللََّه استانی بن
عبدالصّمد منسوب به یکی از آنهاست. (منتهی
الارب).
astan - استان other entries
Next Words