Arûğ - اروغ
The entry is a dictionary list for the word Arûğ - اروغ
اروغ Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِ) آرغ. آروغ. رجک. آجل.
جشاء. باد گلو:
گیرد چو صبح اروغ از قرص آفتاب
آنرا که تو بقرص کرم میهمان کنی.
کمال اسماعیل .
- اروغ کردن؛ آروغ زدن.
(شعوری).
جشاء. باد گلو:
گیرد چو صبح اروغ از قرص آفتاب
آنرا که تو بقرص کرم میهمان کنی.
کمال اسماعیل .
- اروغ کردن؛ آروغ زدن.
(شعوری).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ وَ ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از رَوْغ.
دونده تر. || نعت تفضیلی از مراوغه.
فریبنده تر. مکارتر.
- امثال:
اروغ من ثعالة و من ذنب الثعلب.
(؟). قال طرفة:
کل ...
دونده تر. || نعت تفضیلی از مراوغه.
فریبنده تر. مکارتر.
- امثال:
اروغ من ثعالة و من ذنب الثعلب.
(؟). قال طرفة:
کل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اُ ] (ترکی -مغولی، اِ) خاندان.
خویش و تبار. نسل و اعقاب و آل و احفاد.
(شعوری): اروغ و اولاد و احفاد
چنگیزخان. (جهانگشای جوینی). اکنون که
اکثر اقالیم در تحت تصرف و فرمان اروغ
چنگیزخان... (جهانگشای جوینی). ...
خویش و تبار. نسل و اعقاب و آل و احفاد.
(شعوری): اروغ و اولاد و احفاد
چنگیزخان. (جهانگشای جوینی). اکنون که
اکثر اقالیم در تحت تصرف و فرمان اروغ
چنگیزخان... (جهانگشای جوینی). ...