Ziyy - زی
The entry is a dictionary list for the word Ziyy - زی
زی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زی / زَ / زِ ] (اِ) جان و زندگی را گویند.
(جهانگیری). جان و حیات و زندگی را گویند
که نفس و روح است و به این معنی به کسر
اول هم آمده است چنانکه در امر به این معانی ...
(جهانگیری). جان و حیات و زندگی را گویند
که نفس و روح است و به این معنی به کسر
اول هم آمده است چنانکه در امر به این معانی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(حرف اضافه) بمعنی سوی و طرف و
جانب و نزدیک، چنانکه گویند «زی فلان»؛
یعنی طرف فلان و سوی فلان و جانب فلان و
نزدیک فلان. (برهان). سوی. طرف و جانب.
(فرهنگ فارسی معین). سوی و طرف و
جانب و کنار و ساحل و نزدیک. ...
جانب و نزدیک، چنانکه گویند «زی فلان»؛
یعنی طرف فلان و سوی فلان و جانب فلان و
نزدیک فلان. (برهان). سوی. طرف و جانب.
(فرهنگ فارسی معین). سوی و طرف و
جانب و کنار و ساحل و نزدیک. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(از ع، اِ) اندازه و حد باشد همچنانکه
گویند «از زی خود بیرون رفته است»؛ یعنی
از حد و اندازهٔ خود بیرون رفته است. (برهان)
(از ناظم الاطباء) (از غیاث). رجوع به مادهٔ
بعد شود.
گویند «از زی خود بیرون رفته است»؛ یعنی
از حد و اندازهٔ خود بیرون رفته است. (برهان)
(از ناظم الاطباء) (از غیاث). رجوع به مادهٔ
بعد شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زی ی ] (ع اِ) پوشش و هیئت. اصله
زوی و یقال منه: زییته و القیاس زویته. ج،
ازیاء. (منتهی الارب) (آنندراج). پوشش.
شعار و هیئت و پوشاک. (ناظم الاطباء). با
تشدید ثانی در عربی بمعنی شعار باشد.
(برهان). نشان. (محمودبن ...
زوی و یقال منه: زییته و القیاس زویته. ج،
ازیاء. (منتهی الارب) (آنندراج). پوشش.
شعار و هیئت و پوشاک. (ناظم الاطباء). با
تشدید ثانی در عربی بمعنی شعار باشد.
(برهان). نشان. (محمودبن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ / زَی ی ] (ع اِ) حرف زاء. (منتهی
الارب) (ناظم الاطباء). نام دیگر حرف زاء از
حروف تهجی. (یادداشت بخط مرحوم
دهخدا):
همیشه تا نقطی برزنند بر سر زی
همیشه تا سه نقط برزنند بر سر
شین.فرخی.
الارب) (ناظم الاطباء). نام دیگر حرف زاء از
حروف تهجی. (یادداشت بخط مرحوم
دهخدا):
همیشه تا نقطی برزنند بر سر زی
همیشه تا سه نقط برزنند بر سر
شین.فرخی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَی ی ] (ع مص) دور کردن. (منتهی
الارب) (آنندراج). || پوشیدن راز از کسی.
(منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
|| بگردانیدن و واهم آوردن. (تاج المصادر
بیهقی). فاهم آوردن و بگردانیدن. (زوزنی).
فراهم ...
الارب) (آنندراج). || پوشیدن راز از کسی.
(منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
|| بگردانیدن و واهم آوردن. (تاج المصادر
بیهقی). فاهم آوردن و بگردانیدن. (زوزنی).
فراهم ...