mulahham - ملحم
The entry is a dictionary list for the word mulahham - ملحم
ملحم Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
lehimli; yapıştırıcı
Arapça - Türkçe sözlük
I
مُلْحَم
lehimli
Anlamı: lehimle tutturulmuş
II
مُلْحِم
yapıştırıcı
Anlamı: yapıştırma özelliği olan
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ حَ ] (ع اِ) نوعی است از جامه.
(مهذب الاسماء) (از منتهی الارب). نوعی
است از جامه ها. (صراح). نوعی از پارچهٔ
ابریشمی که نهایت ملایم باشد. (غیاث). بافتهٔ
ابریشمی را گویند. (برهان). نوعی از جامهٔ
بافتهٔ ابریشمی و در ...
(مهذب الاسماء) (از منتهی الارب). نوعی
است از جامه ها. (صراح). نوعی از پارچهٔ
ابریشمی که نهایت ملایم باشد. (غیاث). بافتهٔ
ابریشمی را گویند. (برهان). نوعی از جامهٔ
بافتهٔ ابریشمی و در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ حِ ] (ع ص) گوشت خوراننده باز
را. (منتهی الارب) (آنندراج).
گوشت خوراننده و آنکه به باز گوشت
می خوراند. (ناظم الاطباء). گوشت خوراننده
و گویند آنکه نزد او گوشت بسیار باشد. (از
اقرب الموارد).
را. (منتهی الارب) (آنندراج).
گوشت خوراننده و آنکه به باز گوشت
می خوراند. (ناظم الاطباء). گوشت خوراننده
و گویند آنکه نزد او گوشت بسیار باشد. (از
اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ حَ ] (ع اِ) جای پرگوشت و جای
گوشت دار. ج، ملاحم. (ناظم الاطباء).
گوشت دار. ج، ملاحم. (ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ لَ حْ حِ ] (ع ص) که گوشت آورد.
که گوشت رویاند. (یادداشت به خط مرحوم
دهخدا). آنچه به سبب تجفیف لطیف و تعدیل
مزاج، خونی که وارد موضع جراحت شده
منعقد ساخته مستحیل به گوشت کند ...
که گوشت رویاند. (یادداشت به خط مرحوم
دهخدا). آنچه به سبب تجفیف لطیف و تعدیل
مزاج، خونی که وارد موضع جراحت شده
منعقد ساخته مستحیل به گوشت کند ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ حَ ] (اِخ) دهی از دهستان حومهٔ
بخش سلماس است که در شهرستان خوی
واقع است و ۴۴۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۴).
بخش سلماس است که در شهرستان خوی
واقع است و ۴۴۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۴).