ami - عمی
The entry is a dictionary list for the word ami - عمی
عمی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ مْ یْ ] (ع مص) روان گردیدن. (از
منتهی الارب). روان گشتن و جاری شدن. (از
اقرب الموارد). || کف برانداختن موج. (از
منتهی الارب). کف و خاشاک برانداختن
موج. (از اقرب الموارد). || ...
منتهی الارب). روان گشتن و جاری شدن. (از
اقرب الموارد). || کف برانداختن موج. (از
منتهی الارب). کف و خاشاک برانداختن
موج. (از اقرب الموارد). || ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ مْ یْ ] (ع ص، اِ) جِ أعمی ََ و عَمیاء.
رجوع به اعمی و عمیاء شود:
من ندانم خیر الا خیر او
صم و بکم و عمی من از غیر او.مولوی.
رجوع به اعمی و عمیاء شود:
من ندانم خیر الا خیر او
صم و بکم و عمی من از غیر او.مولوی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ ما ] (ع مص) کور گردیدن. (از
منتهی الارب). از بین رفتن تمام بینایی از هر
دو چشم. (از اقرب الموارد). || رفتن بینایی
دل. (از منتهی الارب). از بین رفتن بینش دل و
نادان شدن. ...
منتهی الارب). از بین رفتن تمام بینایی از هر
دو چشم. (از اقرب الموارد). || رفتن بینایی
دل. (از منتهی الارب). از بین رفتن بینش دل و
نادان شدن. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ ] (ع ص) کور. مؤنث آن عَمیة
است. ج، عَمون: رجل عمی القلب؛ شخص
جاهل و نادان. (از منتهی الارب) (از اقرب
الموارد). عمٍ. رجوع به عم شود:
صدهزاران نام و آن یک آدمی
صاحب هر وصفش ...
است. ج، عَمون: رجل عمی القلب؛ شخص
جاهل و نادان. (از منتهی الارب) (از اقرب
الموارد). عمٍ. رجوع به عم شود:
صدهزاران نام و آن یک آدمی
صاحب هر وصفش ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ مَ ی ی ] (ع ص مصغر) تصغیر و
ترخیم أعمی ََ. (از اقرب الموارد). || (اِ) لقیته
سکة عمی؛ ملاقات کردم او را در نیمروز
سخت گرم. (از منتهی الارب) (از اقرب
الموارد). «عمی» را ...
ترخیم أعمی ََ. (از اقرب الموارد). || (اِ) لقیته
سکة عمی؛ ملاقات کردم او را در نیمروز
سخت گرم. (از منتهی الارب) (از اقرب
الموارد). «عمی» را ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ مْ می ] (ع اِ) مرکب از عم و یاء
ضمیر متکلم وحده، یعنی عم من. عموی من.
و آن لقب زیدالحواری تابعی است، زیرا هر
کس از او چیزی می پرسید، وی می گفت: باید
از عم خود سؤال ...
ضمیر متکلم وحده، یعنی عم من. عموی من.
و آن لقب زیدالحواری تابعی است، زیرا هر
کس از او چیزی می پرسید، وی می گفت: باید
از عم خود سؤال ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عَ مْ می ی ] (ع ص نسبی) منسوب به
عم، یعنی برادر پدر. ج، عمیّون. (ناظم
الاطباء).
عم، یعنی برادر پدر. ج، عمیّون. (ناظم
الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ مْ ما ] (ع ص، ق) ترکناهم عمی؛
گذاشتیم ایشان را مشرف بر مرگ. (از منتهی
الارب) (از اقرب الموارد).
گذاشتیم ایشان را مشرف بر مرگ. (از منتهی
الارب) (از اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ مْ می ی ] (ع ص) رجل عمی؛ مردی
از مردم عامه، خلاف قصری. (از منتهی
الارب). || مرد فرومایه و حقیر. (ناظم
الاطباء).
از مردم عامه، خلاف قصری. (از منتهی
الارب). || مرد فرومایه و حقیر. (ناظم
الاطباء).