surm - سرم
The entry is a dictionary list for the word surm - سرم
سرم Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
الوسيط
(سَرَّمَهُ): قَطعه.
(تَسَرَّمَ): تقَطّعَ.
(السُّرْم): طرَفُ المِعَى المستقيم.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
سُرْم [مفرد]: ج أَسْرام: طرف المِعَى المستقيم.
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
سرم: روى الأَزهري عن ابن الأَعرابي أَنه سمع أَعرابيّاً يقول: اللهم ارزقني ضِرْساً طَحوناً ومَعِدَةً هَضُوماً وسُرْماً نَثُوراً؛ قال ابن الأَعرابي: السُّرْمُ أُمُّ سُوَيْدٍ، وقال الليث: السُّرْمُ باطن طرف الخَوْرانِ. الجوهري: السُّرْمُ مَخْرَجُ الثُّفْل وهو طرَف المِعى المستقيم، كلمة مولَّدة، وفي حديث عليّ: لا يذهب أَمر هذه الأُمة إِلا على رجل واسع السُّرْم ضخم البُلُعومِ؛ السُرْمُ: الدُبرُ، والبُلعُومُ: الحلق؛ قال ابن الأَثير: يريد رجلاً عظيماً شديداً، ومنه قولهم إِذا استعظموا الأَمر واستصغروا فاعله: إما يفعل هذا من هو أَوسَعُ سُرْماً منك، قال: ويجوز أَن يريد به أَنه كثير التَّبْذير والإِسراف في الأَموال والدماء، فوصفه بسعة المَدْخل والمَخْرج. ابن سيده: السُّرْمُ حرف الخَوران، والجمع أَسْرامٌ؛ قال أَبو محمد الحَذْلَمِيّ: في عَطَنٍ أَكْرَسَ من أَسْرامِها وخص بعضهم به ذوات البَراثِنِ من السباع. ابن الأَعرابي: السَّرَمُ وجع العَوَّاء وهو الدُّبُرُ. وجاءت الإِبل مُتَسَرِّمَةً أَي منقطعة. وغُرَّةٌ مُتَسَرِّمَةٌ: غلظت من موضع ودَقَّتْ من آخر. والسُّرْمانُ: ضرب من الزنابير أَصفر وأَسود ومُجَزَّعٌ، وفي التهذيب: صُفْرٌ، ومنها ما هو مُجَزَّعٌ بحمرة وصفرة وهو من أَخبثها، ومنها سُودٌ عِظام، وقيل: السِّرْمانُ العظيم من اليَعاسِيب، والضم لغة. والسِّرْمان: دُوَيْبَّة كالحَجَل. الليث: السَّرْمُ ضرب من زجر الكلاب، يقال: سَرْماً سَرْماً إِذا هيجته.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (اِ) کنگر و آن رستنیی بود که
برگش خاردار است و آن را پزند و با ماست
خورند و بعربی حرشف خوانند. (برهان) (از
آنندراج). به لغت شیرازی اسم فشاع است.
(تحفهٔ حکیم مؤمن).
برگش خاردار است و آن را پزند و با ماست
خورند و بعربی حرشف خوانند. (برهان) (از
آنندراج). به لغت شیرازی اسم فشاع است.
(تحفهٔ حکیم مؤمن).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رَ ] (ع اِ) درد کون. (آنندراج)
(منتهی الارب) (اقرب الموارد).
(منتهی الارب) (اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (ع اِ) دهان روده که مخرج ثفل
است. (غیاث) (آنندراج). اندرون دبر مردم.
ج، اسرام. (مهذب الاسماء). نام دیگر معاء
مستقیم است. (از ابوعلی سینا در قانون ص
۲۱۵).
است. (غیاث) (آنندراج). اندرون دبر مردم.
ج، اسرام. (مهذب الاسماء). نام دیگر معاء
مستقیم است. (از ابوعلی سینا در قانون ص
۲۱۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ رَ ] (ترکی، اِ) لفظ ترکی است
بمعنی دوال خراشیده. (غیاث اللغات).
دوالی که روی آن را خراشیده باشند تا نرم
شود و به همین مناسبت کسی را که از
بسیاری کار دستها پینه بسته باشد سرم دست
گویند. (آنندراج): ...
بمعنی دوال خراشیده. (غیاث اللغات).
دوالی که روی آن را خراشیده باشند تا نرم
شود و به همین مناسبت کسی را که از
بسیاری کار دستها پینه بسته باشد سرم دست
گویند. (آنندراج): ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(س رُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - خون آبکی . 2 - دارویی مایع حاوی مواد قندی یا ویتامین ها
یا سایر داروهای حیاتی که جهت جلوگیری از بیماری یا برای ادامه حیات از محفظه ای
شیشه ای یا پلاستیکی به وسیلة لولة پلاستیکی توسط سرنگ مخصوص از طریق سرخ رگ به بدن
بیمار تزریق می شود.
یا سایر داروهای حیاتی که جهت جلوگیری از بیماری یا برای ادامه حیات از محفظه ای
شیشه ای یا پلاستیکی به وسیلة لولة پلاستیکی توسط سرنگ مخصوص از طریق سرخ رگ به بدن
بیمار تزریق می شود.