hıri - خیری
The entry is a dictionary list for the word hıri - خیری
خیری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ را ] (ع ص) مرد نیکو و گزیدهٔ
بسیارخیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
(از لسان العرب). خَیری ََ. منه: رجل خیری.
|| زن نیکو و گزیدهٔ بسیارخیر. منه: امرأة
خیری. (منتهی الارب).
بسیارخیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
(از لسان العرب). خَیری ََ. منه: رجل خیری.
|| زن نیکو و گزیدهٔ بسیارخیر. منه: امرأة
خیری. (منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ را ] (ع ص) مرد نیکو و گزیدهٔ
بسیارخیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
(از لسان العرب). خیری ََ.
بسیارخیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
(از لسان العرب). خیری ََ.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ رَیْ ی ] (ص نسبی) منسوب
است به خیره که عبارت است از جد محمدبن
عبدالرحمن. (از انساب سمعانی).
است به خیره که عبارت است از جد محمدبن
عبدالرحمن. (از انساب سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) صفه. ایوان. طاق. رواق. (ناظم
الاطباء) (برهان قاطع) (فرهنگ
جهانگیری):
روزیش خطر کردم و نانش بشکستم
بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری.
مشفق بلخی.
خیری خانه گر خراب شده ست
غم مخور تا بخانه معمور است.انوری.
من ز خیری ...
الاطباء) (برهان قاطع) (فرهنگ
جهانگیری):
روزیش خطر کردم و نانش بشکستم
بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری.
مشفق بلخی.
خیری خانه گر خراب شده ست
غم مخور تا بخانه معمور است.انوری.
من ز خیری ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) خبازی. (از ناظم الاطباء). خیرو.
(برهان). گل زرد خوشبوی بود. (صحاح
الفرس). گلی است زردرنگ و میان آن سیاه.
(براهین العجم). گلی است زردرنگ که میان
آن سیاه باشد و آنرا همیشه بهار گویند. گلی ...
(برهان). گل زرد خوشبوی بود. (صحاح
الفرس). گلی است زردرنگ و میان آن سیاه.
(براهین العجم). گلی است زردرنگ که میان
آن سیاه باشد و آنرا همیشه بهار گویند. گلی ...