ciz - جز
The entry is a dictionary list for the word ciz - جز
جز Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
kırkmak
Arapça - Türkçe sözlük
جَزَّ
kırkmak
Anlamı: bir şeyi uçlarından kesmek
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
جزَّ جَزَزْتُ، يَجُزّ، اجْزُزْ/جُزَّ، جَزًّا، فهو جازّ، والمفعول مَجْزوز
• جَزَّ الصُّوفَ ونحوَه: قطعه "جَزَزْتُ بعضَ الأشجار- جزَّ الشَّعرَ/ الزرعَ/ النخلَ- يحترف جزَّ الأغنام".
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
جَزّ [مفرد]: مصدر جزَّ.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جُ ] (حرف اضافه) غیر. (بهارعجم). (از
غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن عادل بن علی). این لفظ
مخفف «جدا از» است چنانکه در پاژند جداژ
است. (فرهنگ نظام). در پهلوی یوت
، جدا و
در یهودی ایرانی جود
و در ...
غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن عادل بن علی). این لفظ
مخفف «جدا از» است چنانکه در پاژند جداژ
است. (فرهنگ نظام). در پهلوی یوت
، جدا و
در یهودی ایرانی جود
و در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جُ ] (از ع، اِ) مخفف جزء بهمزهٔ عربی
است بمعنی پارهٔ چیزی و چون آنرا مضاف
نمایند بچیزی بجای همزه واو نویسند و گویند
جزو طلا هم طلاست و همچنین جزو بدن و
جز آن. (بهارعجم) (از غیاث اللغات) (از
آنندراج). ...
است بمعنی پارهٔ چیزی و چون آنرا مضاف
نمایند بچیزی بجای همزه واو نویسند و گویند
جزو طلا هم طلاست و همچنین جزو بدن و
جز آن. (بهارعجم) (از غیاث اللغات) (از
آنندراج). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جِ ] (اِ) دنبهٔ برشته شده باشد که بر روی
آش آرد ریزند. (برهان) (ناظم الاطباء) (لغت
محلی شوشتر) (فرهنگ نظام) (آنندراج).
جَزدَر. جِزدَر. جِزِغ. (برهان). جُزغاله و
جِزغاله در لهجهٔ خراسان. رجوع به این
کلمات شود. || ...
آش آرد ریزند. (برهان) (ناظم الاطباء) (لغت
محلی شوشتر) (فرهنگ نظام) (آنندراج).
جَزدَر. جِزدَر. جِزِغ. (برهان). جُزغاله و
جِزغاله در لهجهٔ خراسان. رجوع به این
کلمات شود. || ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِ) جزیرهٔ کنار دریا و میان دریا را
گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
مفرس و مخفف جزیرهٔ عربیست
که زمین
خشک محاط به آب باشد. (فرهنگ
نظام):
به بازارگانی برفتم ز جز
یکی کاروان دیدم از خز و ...
گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
مفرس و مخفف جزیرهٔ عربیست
که زمین
خشک محاط به آب باشد. (فرهنگ
نظام):
به بازارگانی برفتم ز جز
یکی کاروان دیدم از خز و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ / جَ زز ] (اِخ) نام کشوری که مابین
فرات و دجله واقع شده و به تازی الجزیره و
مردم فرنگ مزوپوتامی گویند. (ناظم
الاطباء). و بعقیدهٔ ولف در ابیات زیر مقصود از
جز بین النهرین است :
به ...
فرات و دجله واقع شده و به تازی الجزیره و
مردم فرنگ مزوپوتامی گویند. (ناظم
الاطباء). و بعقیدهٔ ولف در ابیات زیر مقصود از
جز بین النهرین است :
به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ زز ] (ع مص) فریز کردن موی و
بریدن و کندن گیاه. (ناظم الاطباء) (از منتهی
الارب). بریدن مو و پشم و گیاه و درخت
خرما و کشت و امثال آن. (از متن اللغة) (از
اقرب الموارد) (از ...
بریدن و کندن گیاه. (ناظم الاطباء) (از منتهی
الارب). بریدن مو و پشم و گیاه و درخت
خرما و کشت و امثال آن. (از متن اللغة) (از
اقرب الموارد) (از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ زز / جِ زز ] (اِ) در لهجهٔ شیرگاه و نور،
بوتهٔ جنگلی که همیشه سبز است. لیکن در
رامیان مَندُل و در مینودشت منذول نامند.
(یادداشت مؤلف) در نور این نام را به
روسکوس هیرکانوس
دهند. (یادداشت
مؤلف). ...
بوتهٔ جنگلی که همیشه سبز است. لیکن در
رامیان مَندُل و در مینودشت منذول نامند.
(یادداشت مؤلف) در نور این نام را به
روسکوس هیرکانوس
دهند. (یادداشت
مؤلف). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جِ زز ] ( ) جز نمک بودن؛ سخت شور
بودن بحدی که گوئی خود نمک است. عین
نمک. تمام نمک. بالتمام نمک. چنانکه گویند:
این پنیر جز نمک است. (یادداشت مؤلف).
- جِزِّ جگر زدن؛ دل سوختن.
بودن بحدی که گوئی خود نمک است. عین
نمک. تمام نمک. بالتمام نمک. چنانکه گویند:
این پنیر جز نمک است. (یادداشت مؤلف).
- جِزِّ جگر زدن؛ دل سوختن.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) قریه ای است از قرای بلوک
کرمان. (از مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۲۵).
کرمان. (از مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۲۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) قریه ای است از قرای معمور
استرآباد و خالصهٔ دیوان اعلی است. هوای آن
ییلاق است و از آب رودخانه مشروب میشود
و چشمه ای دارد که بسیار کم آب است. (از
مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۲۵).
استرآباد و خالصهٔ دیوان اعلی است. هوای آن
ییلاق است و از آب رودخانه مشروب میشود
و چشمه ای دارد که بسیار کم آب است. (از
مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۲۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) قریه ای است از قرای بلوک
آبادهٔ اقلید (کذا) فارس و صنعت مردم آنجا
جعبه سازی و قاشق سازی است و در این کار
کمال استادی و مهارت را دارند. (از مرآت
البلدان ج ۴ ص ۲۲۵).
آبادهٔ اقلید (کذا) فارس و صنعت مردم آنجا
جعبه سازی و قاشق سازی است و در این کار
کمال استادی و مهارت را دارند. (از مرآت
البلدان ج ۴ ص ۲۲۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِخ) بندر مشهور استرآباد است که
بهترین بنادر بحر خزر بشمار است. (از مرآت
البلدان ج ۴ ص ۲۲۵).
بهترین بنادر بحر خزر بشمار است. (از مرآت
البلدان ج ۴ ص ۲۲۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ زز ] (اِخ) دهی است به اصفهان.
(منتهی الارب) (آنندراج). دهی است به
اصفهان معرب گز. (شرح قاموس) (ناظم
الاطباء). از قرای اصفهان است که ابوحاتم
محمدبن ادریس امام حنبلی از آنجا است. ...
(منتهی الارب) (آنندراج). دهی است به
اصفهان معرب گز. (شرح قاموس) (ناظم
الاطباء). از قرای اصفهان است که ابوحاتم
محمدبن ادریس امام حنبلی از آنجا است. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(جِ) (اِ.) 1 - صدایی که از تماس آب با آتش یا فلز گداخته برخیزد. 2 - صدای تف دادن
چیزی در روغن .
چیزی در روغن .
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
جَزَّ
['ʒazːa]
v
قَصَّ couper, tondre
◊
جَزَّ صوفَ الخَروفِ — Il a tondu la toison du mouton.
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
جَزَّ
п. I
а/у جَزّْ
1) срезать, отрезать
2) стричь, снимать шерсть (с овец)
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir
ale; ależ; jednak; jednakże; lecz; oprócz; poza; prócz; tylko; wykluczać; wyłączyć; zaledwie