cerrad - جراد
The entry is a dictionary list for the word cerrad - جراد
جراد Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
çekirge
Arapça - Türkçe sözlük
جَرَاد
çekirge
Anlamı: düz kanatlılardan birçok türü olan bir böcek
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
معجم اللغة العربية المعاصرة
جَراد [جمع]: مف جَرادة (للمذكّر والمؤنَّث): (حن) فصيلة من الحشرات المستقيمات الأجنحة تتحرّك بالقفز وأنواعها كثيرة، يُضرب بها المثلُ في الكثرة، وهي ضارّة جدًّا بالزروع "كالجراد لا يُبقي ولا يذر- ما أدري أيّ الجَرَاد أعاره [مثل]: يُضرب على ذهاب الشّيء ولا يعثر عليه- أُحِلَّتْ لَنَا مَيْتَتَانِ الْحُوتُ وَالْجَرَادُ [حديث]- {يَخْرُجُونَ مِنَ الأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ}".
• جَرَاد البحر: (حن) حيوان بحريّ يؤكل، وهو من القشريّات العشريّات الأرجل، وهو نوع من سرطان البحر يختلف عنه في شيء واحد، هو فقدانه الكلاّبتين الأماميّتين، ويشبه الجمبري في تركيبه الخارجيّ.
• قَرْنَا الجرادة: شعرتان في رأسها.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (ع اِ) ملخ. (غیاث اللغات) (دهار). ملخ و مؤنث و مذکر در آن یکسان
است. (منتهی الارب). و یکی آن «جرادة»
است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از
ترجمان القرآن عادل). جُراد. (زمخشری). در
کتب دارویی قدیم چنین تعریف ...
است. (منتهی الارب). و یکی آن «جرادة»
است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از
ترجمان القرآن عادل). جُراد. (زمخشری). در
کتب دارویی قدیم چنین تعریف ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ رْ را ] (ع ص، اِ) رویینه مال.
(منتهی الارب). روینه مال. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). ج، جرّادون. (منتهی الارب).
|| قلعین گر. آنکه آوندهای مسین را
قلع اندود میکند. ج، جرادون. (ناظم الاطباء).
(منتهی الارب). روینه مال. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). ج، جرّادون. (منتهی الارب).
|| قلعین گر. آنکه آوندهای مسین را
قلع اندود میکند. ج، جرادون. (ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جُ ] (اِخ) نام کوهی است. (منتهی
الارب). بعقیدهٔ بعضی نام کوهی است و بگفتهٔ
نصر نام ریگزاری است. (از معجم البلدان).
الارب). بعقیدهٔ بعضی نام کوهی است و بگفتهٔ
نصر نام ریگزاری است. (از معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جُ ] (اِخ) نام موضعی است. (منتهی
الارب). نصر گوید: نام ریگزار پهنی است بین
بصره و یمامه که در وسط حائل و مروت در
دیار بنی تمیم قرار دارد بعضی گویند در دیار
بنی عامر و پاره ای گویند ...
الارب). نصر گوید: نام ریگزار پهنی است بین
بصره و یمامه که در وسط حائل و مروت در
دیار بنی تمیم قرار دارد بعضی گویند در دیار
بنی عامر و پاره ای گویند ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جُ ] (اِخ) آبی است بدیار بنی تمیم
نزدیک مروت که وقعهٔ کلاب دوم در آنجا
روی داد. (از معجم البلدان) (از منتهی
الارب):
و لقد عرکن بآل کعب عرکةً
بلوی جراد فلم یدعن عمیدا
الاّ قتیلا قد سلبنا بزه
تقع ...
نزدیک مروت که وقعهٔ کلاب دوم در آنجا
روی داد. (از معجم البلدان) (از منتهی
الارب):
و لقد عرکن بآل کعب عرکةً
بلوی جراد فلم یدعن عمیدا
الاّ قتیلا قد سلبنا بزه
تقع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِخ) از عمربن خطاب روایت
کند. شخصیت او معلوم نیست. ابوحاتم گوید
جرادبن طارق بن یشط از عمر روایت کند و از
او روایت میشود و گفته اند که ابن معین گفته
است ایرادی بر او نیست. (از ...
کند. شخصیت او معلوم نیست. ابوحاتم گوید
جرادبن طارق بن یشط از عمر روایت کند و از
او روایت میشود و گفته اند که ابن معین گفته
است ایرادی بر او نیست. (از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِخ) ابن طهیةبن ربیعةبن
وحیدبن کعب بن عامربن کلاب کلابی
وحیدی. وی از شعرای مخضرم است که دورهٔ
جاهلیت و عصر اسلام را درک کرد. و بگفتهٔ
مرزبانی شبیب پسر او از همراهان حضرت
حسین (ع) در ...
وحیدبن کعب بن عامربن کلاب کلابی
وحیدی. وی از شعرای مخضرم است که دورهٔ
جاهلیت و عصر اسلام را درک کرد. و بگفتهٔ
مرزبانی شبیب پسر او از همراهان حضرت
حسین (ع) در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِخ) ابن عبس یا عیسی. از
روات مجهول الحال است. رجوع به الاصابة
فی تمییزالصحابه شود.
روات مجهول الحال است. رجوع به الاصابة
فی تمییزالصحابه شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِخ) ابن عیسی عقیلی، مکنی به
ابوعبداللََّه. از صحابه است و روایاتی از او نقل
شده است. (از قاموس الاعلام ترکی).
ابوعبداللََّه. از صحابه است و روایاتی از او نقل
شده است. (از قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِخ) ابن مالک بن نویرة تمیمی.
سیف در الفتوح آرد که وی با پدرش کشته شد
و متمم عمویش او را مرثیه گفت. (از الاصابة
فی تمییز الصحابة).
سیف در الفتوح آرد که وی با پدرش کشته شد
و متمم عمویش او را مرثیه گفت. (از الاصابة
فی تمییز الصحابة).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) بجلی. وی جاهلیت را درک
کرده و بهمراه جریره در فتح قادسیه حضور
داشته است. (از الاصابة فی تمییز الصحابة).
کرده و بهمراه جریره در فتح قادسیه حضور
داشته است. (از الاصابة فی تمییز الصحابة).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِخ) عقیلی پدر عبداللََّه. وی از
روات است و ابن منده از طریق یعلی بن
الاشدق از عبداللََّه فرزند جراد از او روایتی
نقل کرده است. (از الاصابة فی تمییز
الصحابة).
روات است و ابن منده از طریق یعلی بن
الاشدق از عبداللََّه فرزند جراد از او روایتی
نقل کرده است. (از الاصابة فی تمییز
الصحابة).
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
جَرادٌ
[ʒa'raːd]
n m
فصيلَةٌ منَ الحَشَراتِ m criquet
◊
سِرْبٌ مِنَ الجَرادِ — nuée de criquets
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
جَرَادٌ
собир. саранча; نطّاط جراد прыгающая саранча; البحر جراد омары
* * *
аа=
собир. саранча