Cuvânî - جوانی
The entry is a dictionary list for the word Cuvânî - جوانی
جوانی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (حامص)
ضد پیری. شباب.
حداثت. (دهار):
یک نیمه جهان را بجوانی بگشادی
چون پیر شوی نیمهٔ دیگر بگشایی.
منوچهری.
هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ
وین خانه و فرش باستانی هم هیچ
از نسیه و نقد زندگانی همه ...
ضد پیری. شباب.
حداثت. (دهار):
یک نیمه جهان را بجوانی بگشادی
چون پیر شوی نیمهٔ دیگر بگشایی.
منوچهری.
هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ
وین خانه و فرش باستانی هم هیچ
از نسیه و نقد زندگانی همه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (ع اِ) جوانب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به جَوانٍ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ وْ وا نی ی ] (ع اِ) درون خانه و
صحن آن. (منتهی الارب). درون و داخل.
(منتهی الارب) (اقرب الموارد). و این منسوب
است به جوّ، نسبتی شاذ و نادر مقابل بَرّانی.
(اقرب الموارد). و در حدیث سلمان ...
صحن آن. (منتهی الارب). درون و داخل.
(منتهی الارب) (اقرب الموارد). و این منسوب
است به جوّ، نسبتی شاذ و نادر مقابل بَرّانی.
(اقرب الموارد). و در حدیث سلمان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جِ ] (اِ) تخمی باشد که بر روی
خمیر نان پاشند و آنرا نانخواه و زنیان هم
گویند. (برهان) (آنندراج).
خمیر نان پاشند و آنرا نانخواه و زنیان هم
گویند. (برهان) (آنندراج).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) حسن بن محمد، مکنی به
ابوالبرکات. از اکابر علمای قرن ششم هجری
که بسال ۵۵۸ هـ . ق. وفات یافت. کتاب
الجوهرالمکنون فی القبایل و البطون از اوست.
(کشف الظنون) (ریحانة الادب ج ۱ ص ۲۸۴).
ابوالبرکات. از اکابر علمای قرن ششم هجری
که بسال ۵۵۸ هـ . ق. وفات یافت. کتاب
الجوهرالمکنون فی القبایل و البطون از اوست.
(کشف الظنون) (ریحانة الادب ج ۱ ص ۲۸۴).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) محمدبن اسعدبن علی،
مکنی به ابوعلی. از اکابر علمای قرن ششم
هجری بود. او راست: ۱ -طبقات الطالبیین. ۲
- طبقات النسابین. وی بسال ۵۸۸ هـ . ق.
وفات یافت. (مشیخهٔ آقا شیخ ...
مکنی به ابوعلی. از اکابر علمای قرن ششم
هجری بود. او راست: ۱ -طبقات الطالبیین. ۲
- طبقات النسابین. وی بسال ۵۸۸ هـ . ق.
وفات یافت. (مشیخهٔ آقا شیخ ...
Farsça - Azeri sözlük Metni çevir
yaşlıq(izah: cəvanlıq gənclik.. (yaş: gənc. cəvan). (# yaşlı: orta yaşlı.
yaşlılıq: orta yaşlıq).)
yaşlılıq: orta yaşlıq).)