Fâris - فارس
The entry is a dictionary list for the word Fâris - فارس
فارس Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
atlı; binici; sipahi; süvari
Arapça - Türkçe sözlük
فارِس
1. sipahi
Anlamı: osmanlılarda bir sınıf atlı asker
2. süvari
Anlamı: atlı
3. atlı
Anlamı: ata binmiş kimse
4. binici
Anlamı: ata iyi binen kimse
Farsça - Türkçe sözlük
fars
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) آن که زبان فارسی دارد. آن که
از مردم ایران است. در مقابل ترک، عرب و
جز آن. || در پارسی باستان (کتیبه های
هخامنشی) پارسه نام یکی از اقوام ایرانی
مقیم جنوب ایران است ...
از مردم ایران است. در مقابل ترک، عرب و
جز آن. || در پارسی باستان (کتیبه های
هخامنشی) پارسه نام یکی از اقوام ایرانی
مقیم جنوب ایران است ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) منطقهٔ وسیعی است که قسمتی
از جنوب و جنوب باختری کشور ایران را
فراگرفته و تقریباً از یازده قرن پیش از میلاد
مسیح محل سکنای رشیدترین طوایف
آریایی بنام پارس بوده و بهمین مناسبت به
پارس موسوم گردیده است. یادگار ...
از جنوب و جنوب باختری کشور ایران را
فراگرفته و تقریباً از یازده قرن پیش از میلاد
مسیح محل سکنای رشیدترین طوایف
آریایی بنام پارس بوده و بهمین مناسبت به
پارس موسوم گردیده است. یادگار ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (ع ص، اِ) سوار، یعنی صاحب
اسب. ج، فرسان، فوارس. صورت جمع اخیر
برای وزن فاعل بسیار نادر است زیرا وزن
فواعل جمع فاعلة است. (منتهی الارب).
خلاف راجل :
ماند صوفی با بنه و خیمهٔ صفاف ...
اسب. ج، فرسان، فوارس. صورت جمع اخیر
برای وزن فاعل بسیار نادر است زیرا وزن
فواعل جمع فاعلة است. (منتهی الارب).
خلاف راجل :
ماند صوفی با بنه و خیمهٔ صفاف ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) یحیی بن عجیلة. نحوی
عروضی از اهالی مصر بود. کتابی در عروض
دارد. (از اعلام زرکلی ج ۲ ص ۷۶۳).
عروضی از اهالی مصر بود. کتابی در عروض
دارد. (از اعلام زرکلی ج ۲ ص ۷۶۳).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) ابن احمدبن موسی بن
عمران ابوالفتح الحمصی. مؤلف کتاب المنشأ
فی القراآت الثمان که در سال ۴۰۱ هـ . ق. در
مصر درگذشت. رجوع به حسن المحاضرة فی
اخبار مصر و القاهرة ص ۲۲۷ شود.
عمران ابوالفتح الحمصی. مؤلف کتاب المنشأ
فی القراآت الثمان که در سال ۴۰۱ هـ . ق. در
مصر درگذشت. رجوع به حسن المحاضرة فی
اخبار مصر و القاهرة ص ۲۲۷ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) ابن حاتم بن ماهویه
قزوینی. از اصحاب امام دهم بود که بواسطهٔ
اظهار غلو و فساد امام او را لعن و طرد کرده و
جعفر پسر دوم امام به تبرئه و تزکیهٔ او
پرداخته بود. فارس بن حاتم ...
قزوینی. از اصحاب امام دهم بود که بواسطهٔ
اظهار غلو و فساد امام او را لعن و طرد کرده و
جعفر پسر دوم امام به تبرئه و تزکیهٔ او
پرداخته بود. فارس بن حاتم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) ابن سامان بن زهیربن
سلیمان حسینی. پسر خال الشریف محمدبن
برکات صاحب مکه بود، و مدتی از جانب
محمدبن برکات والی مدینه شد. مرگ او به
سال ۹۱۶ هـ . ق. / ۱۵۱۰ م. است. ...
سلیمان حسینی. پسر خال الشریف محمدبن
برکات صاحب مکه بود، و مدتی از جانب
محمدبن برکات والی مدینه شد. مرگ او به
سال ۹۱۶ هـ . ق. / ۱۵۱۰ م. است. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) ابن عیسی بغدادی. کنیت
وی ابوالقاسم و از خلفای حسین منصور
حلاج بود. از بغداد به خراسان آمد و از آنجا
به سمرقند رفت و در آنجا اقامت کرد تا از دنیا
برفت. او معاصر شیخ علم الهدی ...
وی ابوالقاسم و از خلفای حسین منصور
حلاج بود. از بغداد به خراسان آمد و از آنجا
به سمرقند رفت و در آنجا اقامت کرد تا از دنیا
برفت. او معاصر شیخ علم الهدی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (اِخ) ابن ماسوربن سام بن نوح.
نوادهٔ نوح پیامبر است که بنابر یک روایت
نادرست تاریخی بنای شهر فارس را نسبت
داده اند. رجوع به نزهةالقلوب چ لیدن بخش ۳
ص ۱۱۴ شود. این نسبت البته جنبهٔ افسانه ...
نوادهٔ نوح پیامبر است که بنابر یک روایت
نادرست تاریخی بنای شهر فارس را نسبت
داده اند. رجوع به نزهةالقلوب چ لیدن بخش ۳
ص ۱۱۴ شود. این نسبت البته جنبهٔ افسانه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(رِ) [ ع . ] (ص .) 1 - سوار، اسب سوار. 2 - جنگاور، دلیر. ج . فُرسان و فوارس .
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(رْ) 1 - (اِ.) قوم پارس که در جنوب ایران ساکن بودند. 2 - نام سرزمین پارس . 3 -
(ص .) ایرانی .
(ص .) ایرانی .
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
فارِسٌ
['faːris]
n m
1) خَيّالٌ m cavalier
◊
فارِسٌ مِغْوارٌ — cavalier fougueux
2) مُحارِبٌ عَلى ظَهْرِ الخَيْلِ m chevalier
◊
فِرْقَةُ الفُرْسانِ — division montée
♦ فارِسُ الأحلامِ prince charmant
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
فارِس: خَيّال
horseman, rider, equestrian; knight, cavalier; cavalryman
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
فَارِسٌ
мн. فُرْسَانٌ мн. فَوَارِسُ
1) всадник, наездник
2) рыцарь, герой
II
فَارِسُ
собир.
1) персы
2) парсы
* * *
аи=
pl. = فرسان
1) всадник
2) рыцарь
3) мн. кавалерия
Fâris - فارس other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.