dai - داعی
The entry is a dictionary list for the word dai - داعی
داعی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ع ص، اِ) دعاگوی. دعاکننده.
(مهذب الاسماء):
ای ملکوت و ملک داعی درگاه تو
ظل خدایی که باد فضل خدایت معین.
خاقانی.
ای داعی حضرت تو ایام
گرچه نکنم دعا مقسم.خاقانی.
مرا خدیو جهان دی مراغه ای میخواند
ولیک هیچ بدان نوع و طبع ...
(مهذب الاسماء):
ای ملکوت و ملک داعی درگاه تو
ظل خدایی که باد فضل خدایت معین.
خاقانی.
ای داعی حضرت تو ایام
گرچه نکنم دعا مقسم.خاقانی.
مرا خدیو جهان دی مراغه ای میخواند
ولیک هیچ بدان نوع و طبع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) از شاعران عثمانی و از
منسوبان ایاس پاشا و مردی درویش نهاد بوده
است و این دو شعر از جملهٔ اشعار اوست:
دریغ اول نوجوانی بو جهاندن
اجل پیکی ایریشوب قلیدی دعوت.
دعالر ایدوب آکاجان و و لدن
دیدم تاریخ اوله ...
منسوبان ایاس پاشا و مردی درویش نهاد بوده
است و این دو شعر از جملهٔ اشعار اوست:
دریغ اول نوجوانی بو جهاندن
اجل پیکی ایریشوب قلیدی دعوت.
دعالر ایدوب آکاجان و و لدن
دیدم تاریخ اوله ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) از شاعران عثمانی و از
معاصران سلطان محمدخان ثانی و از مردم
قسطمونیه است و این بیت او راست:
ضرب آهم شوقدر سله لر ای ماه کوکی
حشره دک دونر ایسه کیتمیه بر ذره کوکی.
(قاموس الاعلام ترکی).
معاصران سلطان محمدخان ثانی و از مردم
قسطمونیه است و این بیت او راست:
ضرب آهم شوقدر سله لر ای ماه کوکی
حشره دک دونر ایسه کیتمیه بر ذره کوکی.
(قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) از مردم استرآباد است و این
بیت او راست:
هردم ز هجر یار مرا چشم تر هنوز
یعنی نکرده ام ز تو قطع نظر هنوز.
(از قاموس الاعلام ترکی).
صاحب آتشکده نویسد: از حالش چیزی
معلوم نیست و سوای این مطلع شعری ...
بیت او راست:
هردم ز هجر یار مرا چشم تر هنوز
یعنی نکرده ام ز تو قطع نظر هنوز.
(از قاموس الاعلام ترکی).
صاحب آتشکده نویسد: از حالش چیزی
معلوم نیست و سوای این مطلع شعری ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) از مردم سرخس خراسان بعهد
شاه اسماعیل صفوی. او راست:
هردم از ناخن خراشم سینهٔ افکار را
تا ز دل بیرون کنم غیر از خیال یار را.
(قاموس الاعلام ترکی).
شاه اسماعیل صفوی. او راست:
هردم از ناخن خراشم سینهٔ افکار را
تا ز دل بیرون کنم غیر از خیال یار را.
(قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) اصل وی از انجدان توابع
مذکوره است طبع خوشی دارد. ازوست:
آمدی رفت ز خود دل بکنارم بنشین
بنشین تا بخود آید دل زارم بنشین
دل من بردی و اینک پی جان آمده ای
بنشین تا بتو آنهم ...
مذکوره است طبع خوشی دارد. ازوست:
آمدی رفت ز خود دل بکنارم بنشین
بنشین تا بخود آید دل زارم بنشین
دل من بردی و اینک پی جان آمده ای
بنشین تا بتو آنهم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ظاهراً از مردم قرن هفتم هجری
است. مرحوم قزوینی در کتاب شدالازار
حاشیهٔ ص ۱۴۵ آرد: استاد فخرالدین
ابومحمد احمدبن محمود (بنقل از
طبقات القراء جزری ج ۱ ص ۱۳۸) بر اصحاب
داعی قرائت کرده است و این فخرالدین
ابومحمد ...
است. مرحوم قزوینی در کتاب شدالازار
حاشیهٔ ص ۱۴۵ آرد: استاد فخرالدین
ابومحمد احمدبن محمود (بنقل از
طبقات القراء جزری ج ۱ ص ۱۳۸) بر اصحاب
داعی قرائت کرده است و این فخرالدین
ابومحمد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) (داع، و الاشهر داعی) لقبی
بزرگان علویان راست به طبرستان و جز آن و
گاهی داعی الی الحق گویند و داعی را در
اشارت به رئیس اعلایشان بکار برند. (النقود
العربیة ص ۱۳۵).
بزرگان علویان راست به طبرستان و جز آن و
گاهی داعی الی الحق گویند و داعی را در
اشارت به رئیس اعلایشان بکار برند. (النقود
العربیة ص ۱۳۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ابن علی الحسینی، السید
ابی الفضل، از مشایخ. ابن شهر آشوب
مازندرانی. (روضات الجنات فی احوال
العلماء و السادات ص ۶۱۱).
ابی الفضل، از مشایخ. ابن شهر آشوب
مازندرانی. (روضات الجنات فی احوال
العلماء و السادات ص ۶۱۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ابوعبداللََّه محمدبن زیدبن
اسماعیل المعروف بحالب الحجاره (لشدته و
قوته و صلابته) ابن الحسن بن زیده محمدبن
اسماعیل بن الحسن بن زیدبن الحسن بن
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ملقب به الداعی
الی الحق پس از درگذشت برادرش حسن بن ...
اسماعیل المعروف بحالب الحجاره (لشدته و
قوته و صلابته) ابن الحسن بن زیده محمدبن
اسماعیل بن الحسن بن زیدبن الحسن بن
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ملقب به الداعی
الی الحق پس از درگذشت برادرش حسن بن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (شاه...) (یا داعی شیرازی)
فخرالعارفین سیدنظام الدین محمودبن حسن
الحسنی، ملقب به داعی الی اللََّه، شاه داعی،
داعی. از سادات حسنی شیراز و از نوادگان
داعی صغیر است. داعی صغیر چهارمین امیر
سلسلهٔ علویان طبرستان است مقتول ۳۱۶
هـ . ق. و ...
فخرالعارفین سیدنظام الدین محمودبن حسن
الحسنی، ملقب به داعی الی اللََّه، شاه داعی،
داعی. از سادات حسنی شیراز و از نوادگان
داعی صغیر است. داعی صغیر چهارمین امیر
سلسلهٔ علویان طبرستان است مقتول ۳۱۶
هـ . ق. و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (مولانا...) شاعری است.
نظام الدین علیشیر نوائی آرد: دایم الاوقات در
سرخس بر سر مزار شیخ لقمان پرنده میبود و
از روح او استفاضهٔ خیرات و فتوح مینمود و
این مطلع از اوست:
جستیم آن دهن را بالای چاه غبغب
در خنده گفت ...
نظام الدین علیشیر نوائی آرد: دایم الاوقات در
سرخس بر سر مزار شیخ لقمان پرنده میبود و
از روح او استفاضهٔ خیرات و فتوح مینمود و
این مطلع از اوست:
جستیم آن دهن را بالای چاه غبغب
در خنده گفت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (ملا...) برادر ملک طیفور بیک
و این ملک طیفور بیک از تلامذهٔ شیخ علی
عبدالعال بوده است. (آتشکدهٔ آذر ص ۲۴۲ چ
افست).
و این ملک طیفور بیک از تلامذهٔ شیخ علی
عبدالعال بوده است. (آتشکدهٔ آذر ص ۲۴۲ چ
افست).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (مولانا...) ملا میرک. صادقی
کتابدار آرد: فرزند مولانا ضمیری اصفهانی
است. جوانی بسیار بی قید و گمنام گذشته بود.
شاعر باهمت تنها وی را دیدیم و حدیث
«الولد سر ابیه» در بارهٔ او صدق کرده است و
شعر چنین گوید:
آمدی ...
کتابدار آرد: فرزند مولانا ضمیری اصفهانی
است. جوانی بسیار بی قید و گمنام گذشته بود.
شاعر باهمت تنها وی را دیدیم و حدیث
«الولد سر ابیه» در بارهٔ او صدق کرده است و
شعر چنین گوید:
آمدی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (مولانا... ) محمد مؤمن، سیدی
عالی گهر، فاضلی درویش سیر به اکثر کمالات
متصف و ارباب کمال عصر بجلالت قدرش
معترف مستغنی الالقاب و الاوصاف و
مهذب الاخلاق چون مؤمن الطاق در ایمان
طاق و اصل ایشان از عظمای ...
عالی گهر، فاضلی درویش سیر به اکثر کمالات
متصف و ارباب کمال عصر بجلالت قدرش
معترف مستغنی الالقاب و الاوصاف و
مهذب الاخلاق چون مؤمن الطاق در ایمان
طاق و اصل ایشان از عظمای ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که مردم را به دین خود دعوت کند. 2 - دعا کننده . 3 - یکی
از مراتب دعوت اسماعیلیان . ج . دعاة .
از مراتب دعوت اسماعیلیان . ج . دعاة .