kız - قز
The entry is a dictionary list for the word kız - قز
قز Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
iğrenti; tiksinmek
Arapça - Türkçe sözlük
I
قَزّ
iğrenti
Anlamı: iğrenme
II
قَزَّ
tiksinmek
Anlamı: birşeyden uzak durma duygusuna kapılmak, nefret etmek
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ زز ] (ع مص) برجستن و ترنجیدن و
در هم شدن و فراهم آمدن جهت برجستن.
(منتهی الارب). وثوب و انقباض برای وثوب.
(اقرب الموارد). فعل آن از باب ضرب و نصر
است. (منتهی الارب). || سر ...
در هم شدن و فراهم آمدن جهت برجستن.
(منتهی الارب). وثوب و انقباض برای وثوب.
(اقرب الموارد). فعل آن از باب ضرب و نصر
است. (منتهی الارب). || سر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قِ زز ] (ع ص) مرد نیک پاک از آلایش.
(از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به
قُزّ و قَزّ شود.
(از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به
قُزّ و قَزّ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قُ زز ] (ع مص) پاک بودن و دور ماندن
از ریم و آلایش. (منتهی الارب). تباعد از
دنس. (اقرب الموارد). || (ص) مرد نیک
پاک از آلایش. (اقرب الموارد) (منتهی
الارب). رجوع به ...
از ریم و آلایش. (منتهی الارب). تباعد از
دنس. (اقرب الموارد). || (ص) مرد نیک
پاک از آلایش. (اقرب الموارد) (منتهی
الارب). رجوع به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ زز / قَ ] (معرب، اِ) معرب کژ. ابریشم.
(اقرب الموارد) (منتهی الارب). ابریشم خام
بدقماش (برهان) (آنندراج)، و گویند نوعی
است از آن. (اقرب الموارد). جامه از ریسمان
پیله. (منتهی الارب). لیث گوید: قز آن است
که ابریشم ...
(اقرب الموارد) (منتهی الارب). ابریشم خام
بدقماش (برهان) (آنندراج)، و گویند نوعی
است از آن. (اقرب الموارد). جامه از ریسمان
پیله. (منتهی الارب). لیث گوید: قز آن است
که ابریشم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قِ ] (اِخ) دهی از دهستان کراب بخش
حومهٔ شهرستان سبزوار واقع در ۲۰
هزارگزی شمال باختری سبزوار و ۱۰
هزارگزی خاور جادهٔ عمومی سبزوار به
نقاب. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن
معتدل است. سکنهٔ آن ۱۰۴۵ تن ...
حومهٔ شهرستان سبزوار واقع در ۲۰
هزارگزی شمال باختری سبزوار و ۱۰
هزارگزی خاور جادهٔ عمومی سبزوار به
نقاب. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن
معتدل است. سکنهٔ آن ۱۰۴۵ تن ...
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
I قَزََّ
['qazːa]
v
قَرِفَ avoir du dégoût pour
◊
قَزَّت نَفْسُهُ — avoir la nausée
II قَزٌّ
['qazː]
n m
حَريرٌ f soie
◊
دودَةُ القَزِّ — vers à soie
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
قَزَّ
п. I
а/и,у قَزّْ
питать отвращение (к кому-чему عن)
II
قَزّْ
шёлк; قزّ دودة ال шелковичный червь; قزّ جوزة ال кокон
kız - قز other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.