galip - غالب
The entry is a dictionary list for the word galip - غالب
غالب Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
başat; başarılı; derebeyi; ekseriya; galiba; galip; muzaffer; otokrat; utkulu; zorba
Arapça - Türkçe sözlük
غالِب
1. utkulu
Anlamı: zafer kazanmış
2. başat
Anlamı: başkaları arasında güç ve önem bakımından başta gelen, hakim, dominant
3. galip
Anlamı: yenen, üstün gelen
4. ekseriya
Anlamı: çoğu kez, çoğunlukla
5. derebeyi
Anlamı: topraklarını derebeylik düzenine göre yönten kimse
6. muzaffer
Anlamı: zafer kazanmış, yenmiş
7. otokrat
Anlamı: siyasal kudreti elinde bulunduran
8. galiba
Anlamı: görüşüne göre, sanılır ki
9. zorba
Anlamı: gücüne güvenerek başkalarının hakkını alan, müstebit
10. başarılı
Anlamı: başarı gösteren
Farsça - Türkçe sözlük
galip
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (ع ص) نعت فاعلی از غلبه.
غلبه کننده. چیره. قاهر. پیروز. زبردست.
توانا. خداوند دست. ظاهر. فایق. فیروز.
سرآمده. (آنندراج). پیش آمده.
(آنندراج):
به پیش دل ما همه روشن است
که بر آن همه غالب این یک تن است.
فردوسی.
شرم ...
غلبه کننده. چیره. قاهر. پیروز. زبردست.
توانا. خداوند دست. ظاهر. فایق. فیروز.
سرآمده. (آنندراج). پیش آمده.
(آنندراج):
به پیش دل ما همه روشن است
که بر آن همه غالب این یک تن است.
فردوسی.
شرم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) نام پیغمبری. (آنندراج).
|| یکی از نامهای خدای تعالی. (مهذب
الاسماء).
|| یکی از نامهای خدای تعالی. (مهذب
الاسماء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) نام نیای هشتمین حضرت
رسول صلی اللََّه علیه وآله، فرزند وی ابن مالک
و پدر کعب که پدر مره است و مره پدر کلاب
و کلاب پدر قصی و قصی پدر عبدمناف و
عبدمناف پدر هاشم ...
رسول صلی اللََّه علیه وآله، فرزند وی ابن مالک
و پدر کعب که پدر مره است و مره پدر کلاب
و کلاب پدر قصی و قصی پدر عبدمناف و
عبدمناف پدر هاشم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) لطفعلی بک آذر گوید: اسم
شریفش میرزا محمد حسین از سادات
رفیع مقدار اصفهان، نسبتش هم به سلاطین
جنت مکان صفویه و هم به سادات امامیه
میرسد. و در اول جوانی به هندوستان رفته در
بنگاله ...
شریفش میرزا محمد حسین از سادات
رفیع مقدار اصفهان، نسبتش هم به سلاطین
جنت مکان صفویه و هم به سادات امامیه
میرسد. و در اول جوانی به هندوستان رفته در
بنگاله ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) نام موضعی در حجاز. قال
کثیر:
فدع عنک سلمی اذ اتی الناس دونها
و حلت با کناف الخبیت فغالب
الی الابیض الجعدبن عاتکة الذی
له فضل ملک فی البریة غالب.
(معجم البلدان ج ۶ص ۲۶۲).
کثیر:
فدع عنک سلمی اذ اتی الناس دونها
و حلت با کناف الخبیت فغالب
الی الابیض الجعدبن عاتکة الذی
له فضل ملک فی البریة غالب.
(معجم البلدان ج ۶ص ۲۶۲).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) نام برادر سبکری است
(یکی از امرای امیر طاهربن محمدبن عمرو
اللیث) که به امر لیث بن علی (یکی دیگر از
امرای طاهر) وی را گرفتند و زندانی کردند:
باز لیث علی، معدل را برادر خویش را آنجا
فرستاد ...
(یکی از امرای امیر طاهربن محمدبن عمرو
اللیث) که به امر لیث بن علی (یکی دیگر از
امرای طاهر) وی را گرفتند و زندانی کردند:
باز لیث علی، معدل را برادر خویش را آنجا
فرستاد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) لقب محمد اول از پادشاهان
بنی نصر غرناطة. رجوع به محمد اول شود.
بنی نصر غرناطة. رجوع به محمد اول شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) نام یکی از موالی حکم
مستنصر فرمانروای اموی در اسپانیا. (الحلل
السندسیة ج ۲ ص ۲۱۲).
مستنصر فرمانروای اموی در اسپانیا. (الحلل
السندسیة ج ۲ ص ۲۱۲).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) معروف به ابن غالب. مربی و
مؤدب الراضی باللََّه خلیفهٔ عباسی و برادرش
هارون. رجوع به الاوراق محمدبن یحیی
صولی چ مصر ص ۸، ۹، ۲۵ شود.
مؤدب الراضی باللََّه خلیفهٔ عباسی و برادرش
هارون. رجوع به الاوراق محمدبن یحیی
صولی چ مصر ص ۸، ۹، ۲۵ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن احمد کاتب، معروف به
فَطِن. وی به عربی شعر می گفته و دیوان او ۳۰
ورقه است. (ابن الندیم).
فَطِن. وی به عربی شعر می گفته و دیوان او ۳۰
ورقه است. (ابن الندیم).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن اسود مسعودی. یکی از
قاتلان فضل بن سهل ذوالریاستین. مؤلف
حبیب السیر آرد: و چون به سرخس رسید
روزی ذوالریاستین به حمام درآمد و بنابر آن
که از علم نجوم دانسته بود که در آن روز
خونش ...
قاتلان فضل بن سهل ذوالریاستین. مؤلف
حبیب السیر آرد: و چون به سرخس رسید
روزی ذوالریاستین به حمام درآمد و بنابر آن
که از علم نجوم دانسته بود که در آن روز
خونش ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن الحارث العکلی، مکنی
به ابی حزام. از شعرای عرب که در زمان
مهدی خلیفهٔ عباسی میزیسته و در شعرش
لغات غیرمستعمل و وحشی بسیار است و
نمونه ای از آن در الموشح آمده و مؤلف ...
به ابی حزام. از شعرای عرب که در زمان
مهدی خلیفهٔ عباسی میزیسته و در شعرش
لغات غیرمستعمل و وحشی بسیار است و
نمونه ای از آن در الموشح آمده و مؤلف ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن حکم مقفع. خال مأمون
و یکی از قاتلان فضل بن سهل. در تاریخ
گزیده آرد: روزی فضل بن سهل با یکی از
ارکان دولت مأمون گفت: سعی من در این
دولت از ابومسلم بیشتر است. ...
و یکی از قاتلان فضل بن سهل. در تاریخ
گزیده آرد: روزی فضل بن سهل با یکی از
ارکان دولت مأمون گفت: سعی من در این
دولت از ابومسلم بیشتر است. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن خطاف القطان. ابوعفان
تابعی است. رجوع به غالب بن قطان شود.
تابعی است. رجوع به غالب بن قطان شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن السعدی. مؤلف دستور
الوزراء و الکتاب می گوید: فضل بن یحیی
برمکی دستور داد که احمدبن سیار جرجانی
در خوبی و بدی شعر شعراء بنگرد تا بقدر
استحقاقی که دارند مورد عنایت و عطا قرار
گیرند جمعی ...
الوزراء و الکتاب می گوید: فضل بن یحیی
برمکی دستور داد که احمدبن سیار جرجانی
در خوبی و بدی شعر شعراء بنگرد تا بقدر
استحقاقی که دارند مورد عنایت و عطا قرار
گیرند جمعی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن شادک. از مردم سیستان
است. مؤلف تاریخ سیستان نام او را در ذیل
عنوان «اکنون یاد کنیم بعضی نامهای ایشان
که پس از اسلام بزرگ گشتند و مردمان ایشان
را بدانستند به فضل» بدون ...
است. مؤلف تاریخ سیستان نام او را در ذیل
عنوان «اکنون یاد کنیم بعضی نامهای ایشان
که پس از اسلام بزرگ گشتند و مردمان ایشان
را بدانستند به فضل» بدون ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن صعصعة. پدر فرزدق
شاعر معروف عرب در عهد اموی. بعضی
فُقیمی شاعر را قاتل او دانسته اند ولی درست
آن است که وی کشته نشده و بلکه مرده است
و وفاتش در اوائل زمان ...
شاعر معروف عرب در عهد اموی. بعضی
فُقیمی شاعر را قاتل او دانسته اند ولی درست
آن است که وی کشته نشده و بلکه مرده است
و وفاتش در اوائل زمان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن عبدالرحمن. در اندلس
شهری است بنام مدینة غالب بن عبدالرحمن
که از مدینهٔ سالم (یکی دیگر از شهرهای
اندلس) به آن شهر میروند و این شهر را
حصاری بزرگ است و دیهای چند و
سرزمینی وسیع ...
شهری است بنام مدینة غالب بن عبدالرحمن
که از مدینهٔ سالم (یکی دیگر از شهرهای
اندلس) به آن شهر میروند و این شهر را
حصاری بزرگ است و دیهای چند و
سرزمینی وسیع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه ابومنصور
الوراق. یکی از روات است که از حسن بن
عُلیل العنزی روایت کرده است. (ذکر اخبار
اصبهان چ لیدن ج ۳ ص ۱۵۰).
الوراق. یکی از روات است که از حسن بن
عُلیل العنزی روایت کرده است. (ذکر اخبار
اصبهان چ لیدن ج ۳ ص ۱۵۰).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه اسدی. از
شجاعان سپاه مسلمین در محاربهٔ سعد
وقاص و رستم فرخزاد. در حبیب السیر آرد:
سعد وقاص با لشکر عرب مغفر توکل بر سر
نهاده و زره مصابرت در بر افکنده
شمشیرهای برّان به قصد کافران ...
شجاعان سپاه مسلمین در محاربهٔ سعد
وقاص و رستم فرخزاد. در حبیب السیر آرد:
سعد وقاص با لشکر عرب مغفر توکل بر سر
نهاده و زره مصابرت در بر افکنده
شمشیرهای برّان به قصد کافران ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه الجهضمی در
ج ۳ البیان والتبیین در کتاب زهد در قسمت
شرح حال کسانی که از غضب خودداری
می کنند گوید: به غالب بن عبداللََّه گفته شد: ما
می ترسیم از بس گریه می کنی ...
ج ۳ البیان والتبیین در کتاب زهد در قسمت
شرح حال کسانی که از غضب خودداری
می کنند گوید: به غالب بن عبداللََّه گفته شد: ما
می ترسیم از بس گریه می کنی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه بن مسعرالکلبی
اللیثی. قائدی صحابی و از ولات است.
پیغمبر اکرم او را در سال فتح مکه جلو
فرستاد تا راه را بر او سهل سازد. وی در
جنگ قادسیه شرکت داشت و هرمز را که ...
اللیثی. قائدی صحابی و از ولات است.
پیغمبر اکرم او را در سال فتح مکه جلو
فرستاد تا راه را بر او سهل سازد. وی در
جنگ قادسیه شرکت داشت و هرمز را که ...
galip - غالب other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.