rabi - ربیع
The entry is a dictionary list for the word rabi - ربیع
ربیع Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (ع اِ) بهار. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء) (مهذب الاسماء). فصل بهار. (ناظم
الاطباء) (از اقرب الموارد). موسم بهار.
(غیاث اللغات). بهارگاه. (دهار). فصلی از
چهار فصل سال است. (از کشاف اصطلاحات
الفنون). یکی از فصول سال است ...
الاطباء) (مهذب الاسماء). فصل بهار. (ناظم
الاطباء) (از اقرب الموارد). موسم بهار.
(غیاث اللغات). بهارگاه. (دهار). فصلی از
چهار فصل سال است. (از کشاف اصطلاحات
الفنون). یکی از فصول سال است ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) از عشایر شرقی اردن واقع
در لواء واسط. (از معجم قبایل العرب ج ۳).
در لواء واسط. (از معجم قبایل العرب ج ۳).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) فرعی است از دو تیره از
قبیلهٔ بنی سعد که سرزمین آنان جزو طایف
بشمار است و در جنوب شرقی آن قرار دارد.
(از معجم قبایل العرب ج ۳).
قبیلهٔ بنی سعد که سرزمین آنان جزو طایف
بشمار است و در جنوب شرقی آن قرار دارد.
(از معجم قبایل العرب ج ۳).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) قبیله ای از عرب. (یادداشت
مرحوم دهخدا):
چو تیز گشت به حمله عنان شاه عجم
نماند یک تن از آن قوم چون ربیع و
مضر.عنصری.
دل پدر ز پسر گاهگاه سیر شود
دلش همی نشود سیر از ربیع ...
مرحوم دهخدا):
چو تیز گشت به حمله عنان شاه عجم
نماند یک تن از آن قوم چون ربیع و
مضر.عنصری.
دل پدر ز پسر گاهگاه سیر شود
دلش همی نشود سیر از ربیع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ بَ ] (اِخ) قبیله ای از تمیم از
عدنانی. (از معجم قبایل العرب ج ۳).
عدنانی. (از معجم قبایل العرب ج ۳).
rabi - ربیع other entries
Next Words