ürs - ارس
The entry is a dictionary list for the word ürs - ارس
ارس Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِ) اشک. (جهانگیری). آب
چشم. (صحاح الفرس) (اوبهی). اشک چشم.
دمع. دمعة:
ز آهم بود یک شراره درخش
اَرَس باشد اَرْسِ مرا
مایه بخش.قریع الدهر.
اَرَس شد اَرْسِ من از جستجویت.لطفی.
چشم. (صحاح الفرس) (اوبهی). اشک چشم.
دمع. دمعة:
ز آهم بود یک شراره درخش
اَرَس باشد اَرْسِ مرا
مایه بخش.قریع الدهر.
اَرَس شد اَرْسِ من از جستجویت.لطفی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (ع مص) کشاورز شدن. برزگری
کردن. برزگر شدن. (تاج المصادر بیهقی).
کردن. برزگر شدن. (تاج المصادر بیهقی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اُ ] (اِ) سرو کوهی. (جهانگیری)
(آنندراج). شعوری بکسر راء آورده گوید:
درخت آراج و بعضی فرهنگ ها درخت چنار
نوشته اند. (شعوری).
<۵۳۰۶۴۰۰۲۰۱۱۸۳۱۰۱>...
گونه ایست از سرو کوهی که آنرا به
خراسان اُرس نامند و در جادهٔ چالوس و
گچسر هورَس گویند ...
(آنندراج). شعوری بکسر راء آورده گوید:
درخت آراج و بعضی فرهنگ ها درخت چنار
نوشته اند. (شعوری).
<۵۳۰۶۴۰۰۲۰۱۱۸۳۱۰۱>...
گونه ایست از سرو کوهی که آنرا به
خراسان اُرس نامند و در جادهٔ چالوس و
گچسر هورَس گویند ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) نویین. از امرای مغول که در
سال ۶۶۱ هـ . ق. با امیرباغو و دوازده هزار
سوار به سیستان شد. (تاریخ سیستان ص
۴۰۰).
سال ۶۶۱ هـ . ق. با امیرباغو و دوازده هزار
سوار به سیستان شد. (تاریخ سیستان ص
۴۰۰).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ رَ ] (اِخ) (رود...) آب ارس از
جنوب بشمال میرود و از کوههای قالیقلا و
ارزن الروم برمیخیرد و بولایت ارمن و
آذربایجان و اران میگذرد و به آب کُروقراسو
ضم شده در حدود گشتاسفی بدریای خزر
میریزد و در این ولایات ...
جنوب بشمال میرود و از کوههای قالیقلا و
ارزن الروم برمیخیرد و بولایت ارمن و
آذربایجان و اران میگذرد و به آب کُروقراسو
ضم شده در حدود گشتاسفی بدریای خزر
میریزد و در این ولایات ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) برادر توقماق از نوکران امیر
چوپان. (ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف
حافظ ابرو ص ۹۸).
چوپان. (ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف
حافظ ابرو ص ۹۸).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) یا راس یا اربس بن وندیح
(ویذیح، وندیح، وندیچ و وندح) از اجداد
جودرز (گودرز). (تاریخ سیستان صص
۳۴-۳۵ حاشیه بنقل از طبری).
(ویذیح، وندیح، وندیچ و وندح) از اجداد
جودرز (گودرز). (تاریخ سیستان صص
۳۴-۳۵ حاشیه بنقل از طبری).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ رَ ] (اِخ) (... خان) نام شاهزاده ای
است از قبچاق :
به پور ارس خان سپردش عنان
قوی دست کردش به تیغ و سنان.
هاتفی (از شعوری).
است از قبچاق :
به پور ارس خان سپردش عنان
قوی دست کردش به تیغ و سنان.
هاتفی (از شعوری).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ رُ ] (اِخ) طبیب. وی در قرن اول
قبل از میلاد میزیسته است. ارس نامی طبیب
ژولی دختر اغوسطس بود و دو تن دیگر نیز
بنام ارس خوانده میشوند که یکی از آنان در
قرن دوازدهم میلادی میزیسته ...
قبل از میلاد میزیسته است. ارس نامی طبیب
ژولی دختر اغوسطس بود و دو تن دیگر نیز
بنام ارس خوانده میشوند که یکی از آنان در
قرن دوازدهم میلادی میزیسته ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ رُس س ] (اِخ) موضعی است در
قول مطیربن الاشیم:
تطاول لیلی بالأرُسّ فلم أنم
کأنی أسُوم العَیْن نَوماً محرّما
تَذَکّر ذِکری لابن عَمّ رزِئتهُ
کأنی أرانی بعده عِشتُ أجذما
فان تک بالدّهنَا صَرَمتَ اقامةً
فباللََّه ماکُنّا مَلِلْناک عَلْقَما.(معجم البلدان).
قول مطیربن الاشیم:
تطاول لیلی بالأرُسّ فلم أنم
کأنی أسُوم العَیْن نَوماً محرّما
تَذَکّر ذِکری لابن عَمّ رزِئتهُ
کأنی أرانی بعده عِشتُ أجذما
فان تک بالدّهنَا صَرَمتَ اقامةً
فباللََّه ماکُنّا مَلِلْناک عَلْقَما.(معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
( اُ) (اِ.) نام چند گونه سرو کوهی جزو تیرة ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمة
جنگل های مرطوب پراکنده اند، ارسا، ارجه .
جنگل های مرطوب پراکنده اند، ارسا، ارجه .