Sâmit - صامت
The entry is a dictionary list for the word Sâmit - صامت
صامت Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
gürültüsüz; ötümsüz; sedasız; sessiz; sükûtî; yumuşak
Arapça - Türkçe sözlük
صامِت
1. ötümsüz
Anlamı: sedasız
2. sükûtî
Anlamı: sesiz, suskun kimse
3. sedasız
Anlamı: sert ünsüz
4. sessiz
Anlamı: sesi olmayan, sesi çıkmayan
5. gürültüsüz
Anlamı: gürültüsü olmayan
6. yumuşak
Anlamı: sessiz
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
معجم اللغة العربية المعاصرة
صامِت [مفرد]: ج صامتون وصُمُوت وصوامتُ (لغير العاقل):
1- اسم فاعل من صمَتَ| المال الصَّامت: كالذَّهب والفضَّة وعكسه الناطق كالماشية- ما له صامت ولا ناطق: لا شيء عنده، فقير- مسدّس صامت: لا ينطلق منه صوت عالٍ.
2- (لغ) صوت ساكن مثل الباء والميم والجيم، وعكسه العلَّة (الصَّائت).
• الإنذار الصَّامت: إنذار حريق يُنقل بشكل صامت بواسطة الهاتف عوضًا عن الجهاز التَّقليديّ.
• الشَّريك الصَّامت: شخص يقوم بعمل استثمارات ومشاريع، لكن لا يتقاسم الإدارة.
• المشهد الصَّامت: (فن) مشهد من مسرحيَّة يُمثَّل إيماءً.
• فنّ التَّمثيل الصَّامِت: (فن) أحد فروع فنّ التمثيل، ويقوم على حركات الجسم المختلفة وملامح الوجه، وقد تستخدم فيه الموسيقى التصويريّة وغيرها من وسائل التعبير ما عدا استخدام الكلمات المنطوقة.
• طبيعة صامتة: (فن) تمثيل لأشياء لا حياة فيها، كالفاكهة في الرَّسم أو التَّصوير.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (ع ص، اِ) نعت فاعلی از صُمت.
خاموش. خموش. ساکت :
چون من از تسبیح ناطق غافلم
چون بداند سبحهٔ صامت دلم.مولوی.
|| زر و سیم و جامه و خانه و غیره مقابل ...
خاموش. خموش. ساکت :
چون من از تسبیح ناطق غافلم
چون بداند سبحهٔ صامت دلم.مولوی.
|| زر و سیم و جامه و خانه و غیره مقابل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) شیخ طوسی در رجال او
را در شمار اصحاب امام باقر محمدبن علی
(ع) آورده و گویا امامی است. (تنقیح المقال ج
۲ ص ۹۵).
را در شمار اصحاب امام باقر محمدبن علی
(ع) آورده و گویا امامی است. (تنقیح المقال ج
۲ ص ۹۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن افقم. وی از
بنی الصیداءبن عمروبن قعین است و در روز
ذی علق ربیعةبن مالک پدر لبید شاعر را
کشت. (العقد الفرید ج ۳ ص ۲۹۰).
بنی الصیداءبن عمروبن قعین است و در روز
ذی علق ربیعةبن مالک پدر لبید شاعر را
کشت. (العقد الفرید ج ۳ ص ۲۹۰).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن محمد جعفی. مولای
بنی جعفة. وی کوفی است و شیخ طوسی در
رجال او را در عداد اصحاب امام صادق (ع)
بشمار آورده است. (تنقیح المقال ج ۲ ص
۹۵).
بنی جعفة. وی کوفی است و شیخ طوسی در
رجال او را در عداد اصحاب امام صادق (ع)
بشمار آورده است. (تنقیح المقال ج ۲ ص
۹۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن مخبل یشکری. از
روبةبن عجاج روایت کند، و مجهول الحال
است. (لسان المیزان ج ۳ ص ۱۷۸).
روبةبن عجاج روایت کند، و مجهول الحال
است. (لسان المیزان ج ۳ ص ۱۷۸).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن معاذبن شعبةبن عقبة
جندی، مکنی به ابومحمد. از سفیان بن عیینة
روایت کند. و وی راوی ابوقرة است. (لسان
المیزان ج ۳ ص ۱۷۸).
جندی، مکنی به ابومحمد. از سفیان بن عیینة
روایت کند. و وی راوی ابوقرة است. (لسان
المیزان ج ۳ ص ۱۷۸).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) احمدبن محمدبن احمدبن
موسی، مکنی به ابوالفرج. سمعانی گوید: وی
از مردم بغداد است و از احمدبن عبداللََّه بن
صبیح قاری، و عبداللََّه بن اسحاق مداینی و
محمدبن باغندی و احمدبن جحظة و احمدبن
حسین رئیس ...
موسی، مکنی به ابوالفرج. سمعانی گوید: وی
از مردم بغداد است و از احمدبن عبداللََّه بن
صبیح قاری، و عبداللََّه بن اسحاق مداینی و
محمدبن باغندی و احمدبن جحظة و احمدبن
حسین رئیس ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) حسین بن احمدبن
محمدبن سعید شیرازی صوفی مکنی بابی
القسم. وی صدوق بود و به بغداد سکونت
جست و از عبدالوهاب بن کلابی دمشقی
حدیث کند و از او عبدالعزیزبن علی ارجی
حدیث نوشت. (الانساب ...
محمدبن سعید شیرازی صوفی مکنی بابی
القسم. وی صدوق بود و به بغداد سکونت
جست و از عبدالوهاب بن کلابی دمشقی
حدیث کند و از او عبدالعزیزبن علی ارجی
حدیث نوشت. (الانساب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) مولای حبیب بن خراش
تمیمی صحابی و مجهول الحال است. (تنقیح
المقال ج ۲ ص ۹۵). در قاموس الاعلام گوید:
وی و حبیب بن خراش در جنگ بدر حاضر
بودند.
تمیمی صحابی و مجهول الحال است. (تنقیح
المقال ج ۲ ص ۹۵). در قاموس الاعلام گوید:
وی و حبیب بن خراش در جنگ بدر حاضر
بودند.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) نصربن خویش. مکنی به
ابوالقسم. وی از مردم بغداد است و از او
حکایت کرده اند که چهل حج به جای آوردم
و در آن با کسی سخن نگفتم و بدین جهت وی
را صامت گفتند. ...
ابوالقسم. وی از مردم بغداد است و از او
حکایت کرده اند که چهل حج به جای آوردم
و در آن با کسی سخن نگفتم و بدین جهت وی
را صامت گفتند. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(مِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بی صدا، خاموش . 2 - (اِ.) اموال غیر جاندار مانند زر و
سیم ، اسباب ، جامه و خانه و غیره . 3 - حرفی که حرکت نداشته باشد.
سیم ، اسباب ، جامه و خانه و غیره . 3 - حرفی که حرکت نداشته باشد.
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
صامِتٌ
['sʼaːmit]
adj
ساكِتٌ m silencieux, muet
◊
جَلَسَ صامِتًا — Il était assis, silencieux.
♦ حَرْفٌ صامِتٌ consonne
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
صامِت: ساكِت
silent; quiet, noiseless; soundless, voiceless, speechless, wordless
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
صَامِتٌ
молчащий; бессловесный, безгласный; безмолвный, молчаливый; صامت التأييد الـ молчаливая поддержка; السينما الـصامتـة немое кино; صامت التمثيل الـ пантомима; المسرحيّة الـصامتـة пьеса пантомима; صامت ممثّل а) мим (актёр) ; б) статист; * الموسيقى الـصامتـة инструментальная музыка
* * *
аи=
pl. = صموت
безмолвный, молчаливый
Sâmit - صامت other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.