Sâlih - صالح
The entry is a dictionary list for the word Sâlih - صالح
صالح Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
barışmak; lâyık; müstahak; şayan; yarar
Arapça - Türkçe sözlük
I
صالَحَ
barışmak
Anlamı: dargınlığı kaldırmak, uzlaşmak, anlaşmak
II
صالِح
1. müstahak
Anlamı: hak etmiş, hak kazanmış
2. şayan
Anlamı: uygun, yaraşır
3. lâyık
Anlamı: bir kimseye uygun olan, yaraşan
4. yarar
Anlamı: elverişli, uygun
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
صالح1 [مفرد]:
1- اسم فاعل من صلَحَ/ صلَحَ لـ| صالحٌ للطَّبْع: عبارة تعني الموافقة على طبع نصٍّ تمّ تصحيحه ومراجعته.
2- مُناسب، قابل للاستعمال "ماءٌ صالحٌ للشّرب- هو صالِحٌ للوظيفة- صالح للملاحة"| هو صالح لكذا: فيه أهليّة للقيام به.
3- كثير وافِر "عنده قدرٌ صالحٌ من المال- له حظّ صالح من الأدب".
4- نبيّ أرسله اللهُ إلى قومه ثمود الذين كانت مساكنهم في الحِجْر ما بين الحجاز والشَّام "{وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا}"| ناقة صالح.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
صالح2 [مفرد]: ج صُلَحاءُ وصوالحُ:
1- سوِيّ الخِلْقة والخُلُق "{دَعَوَا اللهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ}".
2- مصلحة "يعمل للصَّالح العام".
III
معجم اللغة العربية المعاصرة
صالح3 [مفرد]: ج صالحون وصَلحَة وصُلاّح:
1- قائِمٌ بحقّ الله وحقّ عباده، تقيّ مؤمن "السلف الصّالح- {وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا}".
2- مستقيمٌ مؤدٍّ لواجباته، عكسه فاسد "فَتًى صالح- ميّز بين الصالح والطالح- الثناء يزيد الصالحين صلاحًا والطالحين سوءًا [مثل أجنبيّ]".
IV
معجم اللغة العربية المعاصرة
صالحَ يصالح، مُصالَحةً، فهو مُصالِح، والمفعول مُصالَح
• صالح الشَّخصَ: سالمه وصافاه، خلاف خاصمه "صالَح عدوّه- {فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصَالِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا} [ق]".
• صالحه على دَفْع الغرامة: سلك معه مسلك المسالمة في الاتّفاق "صالحه على ما تبقّى في ذمّتِه من دَيْن".
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (ع ص) نعت فاعلی از
صلاح. ضد طالح. نیکوکار. درخور. سزاوار.
جید. اهل. نیکمرد. بسامان کار. (مهذب
الاسماء). الخالص من کل فساد. (تعریفات
میر سیدشریف). بسامان. (تفلیسی). آنکه به ...
صلاح. ضد طالح. نیکوکار. درخور. سزاوار.
جید. اهل. نیکمرد. بسامان کار. (مهذب
الاسماء). الخالص من کل فساد. (تعریفات
میر سیدشریف). بسامان. (تفلیسی). آنکه به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) (الملک الـ ...) وی سومین
پادشاه از اتابکان موصل و فرزند نورالدین
محمود و نوهٔ عمادالدین زنگی مؤسس
حکومت اتابکان موصل است. بسال ۵۶۹
هـ . ق. در دمشق جانشین پدر گردید و پس از
مدّتی دمشق ...
پادشاه از اتابکان موصل و فرزند نورالدین
محمود و نوهٔ عمادالدین زنگی مؤسس
حکومت اتابکان موصل است. بسال ۵۶۹
هـ . ق. در دمشق جانشین پدر گردید و پس از
مدّتی دمشق ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) (الملک الـ ...) او یکی از
ممالیک بحری است که در مصر حکومت
میکردند. نام وی اسماعیل و ملقب به
عمادالدین و فرزندزادهٔ سیف الدین قلاون و
پسر ملک ناصرالدین است. بسال ۷۴۳ هـ . ق.
جانشین برادر ...
ممالیک بحری است که در مصر حکومت
میکردند. نام وی اسماعیل و ملقب به
عمادالدین و فرزندزادهٔ سیف الدین قلاون و
پسر ملک ناصرالدین است. بسال ۷۴۳ هـ . ق.
جانشین برادر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) (ملک...) وی وزیر الفائز
بنصراللََّه از ملوک اسماعیلیهٔ مصر است. در
دستور الوزراء آرد: چون الظافر باللّه [ خلیفهٔ
اسماعیلی مصر ] در خانهٔ عباس [ وزیر او ]
کشته شد فرزند وی الفایز بنصراللََّه بر مسند
حکومت نشست ...
بنصراللََّه از ملوک اسماعیلیهٔ مصر است. در
دستور الوزراء آرد: چون الظافر باللّه [ خلیفهٔ
اسماعیلی مصر ] در خانهٔ عباس [ وزیر او ]
کشته شد فرزند وی الفایز بنصراللََّه بر مسند
حکومت نشست ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) (سلطان...) وی برادر
سلطان عیسی والی قلعهٔ ماردین است که ابتدا
سر به طاعت امیر تیمور درآورد لیکن در
تسلیم قلعه مماطلت کرد (سال ۷۹۶ هـ . ق.) و
به امر امیر تیمور مقید شد و سرانجام امیر
تیمور ایالت ...
سلطان عیسی والی قلعهٔ ماردین است که ابتدا
سر به طاعت امیر تیمور درآورد لیکن در
تسلیم قلعه مماطلت کرد (سال ۷۹۶ هـ . ق.) و
به امر امیر تیمور مقید شد و سرانجام امیر
تیمور ایالت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) (محمد...) به مناسبت نام
خویش صالح تخلص میکرد. وی پسر امیر
نورسعید جملةالملک و صاحب اختیار خانهٔ
سلطان ابوسعیدمیرزاست که بغایت مردی
بدفعل و بدخوی بود، اما محمد صالح جوانی
ملایم بود و اطوار او به افعال ...
خویش صالح تخلص میکرد. وی پسر امیر
نورسعید جملةالملک و صاحب اختیار خانهٔ
سلطان ابوسعیدمیرزاست که بغایت مردی
بدفعل و بدخوی بود، اما محمد صالح جوانی
ملایم بود و اطوار او به افعال ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) (مولانا...) صاحب مجالس
النفائس گوید: وی گرچه خراسانی است لیکن
سالیانی است که در حصار شادمان است به
کتابداری شاه حصار شادمان و این مطلع از
اوست:
اگر ای شمع شبی هم نفس من باشی
چه دعا ...
النفائس گوید: وی گرچه خراسانی است لیکن
سالیانی است که در حصار شادمان است به
کتابداری شاه حصار شادمان و این مطلع از
اوست:
اگر ای شمع شبی هم نفس من باشی
چه دعا ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) (میرزا...) فرزند میرزا پیر
محمد شیرازی و یکی از امرای علاءالدوله
حاکم هرات است. به اتفاق امیر اویس ترخان
و احمد ترخان به جنگ عبداللطیف بن
الغ بیک بن شاهرخ پسرعم علاءالدوله رفت و
او را مقید ...
محمد شیرازی و یکی از امرای علاءالدوله
حاکم هرات است. به اتفاق امیر اویس ترخان
و احمد ترخان به جنگ عبداللطیف بن
الغ بیک بن شاهرخ پسرعم علاءالدوله رفت و
او را مقید ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) (امیر...) وی یکی از امرای
سلطان اویس است که پس از وی به سلطان
حسین ابراز اطاعت کرد و سرانجام به دست
نوکران امیر عادل کشته شد. (ذیل جامع
التواریخ رشیدی ص ۱۹۸، ۲۰۵، ۲۰۸).
سلطان اویس است که پس از وی به سلطان
حسین ابراز اطاعت کرد و سرانجام به دست
نوکران امیر عادل کشته شد. (ذیل جامع
التواریخ رشیدی ص ۱۹۸، ۲۰۵، ۲۰۸).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) (میرزا...) یکی از شعرای
ایران و از مردم اصفهان و از احفاد طبیب
معروف طبیب الدین است. وی از حرمت
سلاطین عصر برخوردار بود و سپس به
هندوستان رفت و در خدمت جهانگیر و
شاهجهان درآمد ...
ایران و از مردم اصفهان و از احفاد طبیب
معروف طبیب الدین است. وی از حرمت
سلاطین عصر برخوردار بود و سپس به
هندوستان رفت و در خدمت جهانگیر و
شاهجهان درآمد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) از شعرای ایران و از مردم
کاشان است و به هندوستان رفت، سپس در
لاهور اقامت گزید و هم بدانجا درگذشت. از
اوست:
نشنود هیچکسی نام جدایی یارب
این سخن گوشزد هیچ مسلمان نشود.
(قاموس الاعلام ترکی).
کاشان است و به هندوستان رفت، سپس در
لاهور اقامت گزید و هم بدانجا درگذشت. از
اوست:
نشنود هیچکسی نام جدایی یارب
این سخن گوشزد هیچ مسلمان نشود.
(قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) وی از شعرای ایران و از
مردم بدخشان است. از اوست:
گاه از ستم چرخ نگون میگریم
گاه از الم سوز درون میگریم
القصه در آتش جدایی چو کباب
می نالم و میسوزم و خون میگریم.
(قاموس الاعلام ...
مردم بدخشان است. از اوست:
گاه از ستم چرخ نگون میگریم
گاه از الم سوز درون میگریم
القصه در آتش جدایی چو کباب
می نالم و میسوزم و خون میگریم.
(قاموس الاعلام ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) در بعض کتب آمده است که
او یکی از شعرای ایران است و منظومه ای
موسوم به «ناز و نیاز» دارد. (قاموس الاعلام
ترکی).
او یکی از شعرای ایران است و منظومه ای
موسوم به «ناز و نیاز» دارد. (قاموس الاعلام
ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابراهیم بن صالح بن
علی بن احمد العبری. وی یکی از قضات یمن
و فقیهی خوش سیرت بود و بسال ۶۶۵ هـ . ق.
درگذشت و مدتی قضاوت منطقهٔ یمامه
داشت. (اعلام زرکلی ص ۴۲۴).
علی بن احمد العبری. وی یکی از قضات یمن
و فقیهی خوش سیرت بود و بسال ۶۶۵ هـ . ق.
درگذشت و مدتی قضاوت منطقهٔ یمامه
داشت. (اعلام زرکلی ص ۴۲۴).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمدبن
طلحةبن عبیداللََّه. وی از پدر خویش روایت
کند. عسقلانی گوید: ابن معین او را در
مجاهیل و ابن حبان وی را در ثقات شمرده
است و ابن حبان گوید طلحةبن صبیح از ...
طلحةبن عبیداللََّه. وی از پدر خویش روایت
کند. عسقلانی گوید: ابن معین او را در
مجاهیل و ابن حبان وی را در ثقات شمرده
است و ابن حبان گوید طلحةبن صبیح از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابراهیم حلبی، معروف
به دادیخی. وی شاعری ادیب بود و در اوائل
قرن یازدهم میزیست. محمد امین دمشقی در
ذیل نفحة او را ذکر کرده و صاحب اعلام
النبلاء اشعاری از وی بیاورده است. (اعلام ...
به دادیخی. وی شاعری ادیب بود و در اوائل
قرن یازدهم میزیست. محمد امین دمشقی در
ذیل نفحة او را ذکر کرده و صاحب اعلام
النبلاء اشعاری از وی بیاورده است. (اعلام ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابی اخضر یمامی،
مولای هشام بن عبدالملک. وی شاگرد و
خادم زهری بود و در بصره از وی روایت کرد
و از محمدبن منکدر و جز ایشان روایت دارد
و از وی ابوداود طیالسی و نضربن شمیل و
جماعتی ...
مولای هشام بن عبدالملک. وی شاگرد و
خادم زهری بود و در بصره از وی روایت کرد
و از محمدبن منکدر و جز ایشان روایت دارد
و از وی ابوداود طیالسی و نضربن شمیل و
جماعتی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابی اسود. وی فقیهی
است از مشایخ شیعه و او را کتابی است.
(ابن الندیم). صاحب لسان المیزان گوید وی از
اعمش و جز او روایت کند و ابن عدی گوید:
حدیثهای او صحیح نیست. محمدبن حسن ...
است از مشایخ شیعه و او را کتابی است.
(ابن الندیم). صاحب لسان المیزان گوید وی از
اعمش و جز او روایت کند و ابن عدی گوید:
حدیثهای او صحیح نیست. محمدبن حسن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابی النجم. ابن ندیم وی
را در شمار شعرای کتاب آورده و گوید مقل
است. (الفهرست ص ۲۳۶).
را در شمار شعرای کتاب آورده و گوید مقل
است. (الفهرست ص ۲۳۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابی بکربن احمدبن عمر
الاصیل، ملقب به صلاح الدین و معروف به
ابن السفاح المرداسی الشافعی. وی از حسن
خط بهره داشت و او را شهامت و حشمتی بود
و وجاهتی نزد حکام. پدر وی او ...
الاصیل، ملقب به صلاح الدین و معروف به
ابن السفاح المرداسی الشافعی. وی از حسن
خط بهره داشت و او را شهامت و حشمتی بود
و وجاهتی نزد حکام. پدر وی او ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابی حسان مدنی. شیخ
طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب امام
سجاد (ع) بشمار آورده است. (تنقیح المقال ج
۲ ص ۹۱).
طوسی در رجال وی را در عداد اصحاب امام
سجاد (ع) بشمار آورده است. (تنقیح المقال ج
۲ ص ۹۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابی حماد، مکنی به
ابوالخیر رازی. شیخ طوسی در رجال گاهی
وی را در شمار اصحاب امام جواد محمدبن
علی (ع) و زمانی در شمار اصحاب امام
هادی (ع) و سوم بار ...
ابوالخیر رازی. شیخ طوسی در رجال گاهی
وی را در شمار اصحاب امام جواد محمدبن
علی (ع) و زمانی در شمار اصحاب امام
هادی (ع) و سوم بار ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ لِ ] (اِخ) ابن ابی صالح. بهبهانی
صاحب تعلیقه ذیل ترجمهٔ محمدبن جعفر
اسدی گوید وی وکیل امام بود و محمدبن
احمدبن یحیی از وی روایت کند و شاید که
وی صالح بن محمدبن خلیل باشد. (تنقیح
المقال ج ...
صاحب تعلیقه ذیل ترجمهٔ محمدبن جعفر
اسدی گوید وی وکیل امام بود و محمدبن
احمدبن یحیی از وی روایت کند و شاید که
وی صالح بن محمدبن خلیل باشد. (تنقیح
المقال ج ...
Sâlih - صالح other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.