Sâfî - صافی
The entry is a dictionary list for the word Sâfî - صافی
صافی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ع ص) نعت فاعلی از صفوه و صفا.
نقیض کدر. روشن. شفاف. خالص. بی دُرد.
بی غش. پاکیزه. ناب. مروق. بی آمیغ. زلال.
خلاف دُردی :
<۵۳۰۶۴۱۰۱۴۸۰۰۰۱>...دل از عیب صافیّ و صوفی بنام
به درویشی اندر شده شادکام.فردوسی.
رادمردان را هنگام عصیر
شاید ...
نقیض کدر. روشن. شفاف. خالص. بی دُرد.
بی غش. پاکیزه. ناب. مروق. بی آمیغ. زلال.
خلاف دُردی :
<۵۳۰۶۴۱۰۱۴۸۰۰۰۱>...دل از عیب صافیّ و صوفی بنام
به درویشی اندر شده شادکام.فردوسی.
رادمردان را هنگام عصیر
شاید ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) ظرفی که بدان مایعی را تصفیه
کنند. پارچه ای که با آن تفالهٔ چیزها گیرند.
آلت تصفیه. مصفاة. پالونه. راووق. مِبزل.
صافی که در داروسازی جالینوسی از همه
بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد صافی
چین داری است که از کاغذ ...
کنند. پارچه ای که با آن تفالهٔ چیزها گیرند.
آلت تصفیه. مصفاة. پالونه. راووق. مِبزل.
صافی که در داروسازی جالینوسی از همه
بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد صافی
چین داری است که از کاغذ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) خادم خاص سلطان محمود و
مهتر ساقیان وی. بیهقی آرد: امیر محمود
خادمی خاص را که او را صافی میگفتند و
چنین غلامان [ساقیان ] به دست او بودند آواز
داد و گفت طغرل را به نزد برادرم فرست.
(تاریخ بیهقی چ فیاض ...
مهتر ساقیان وی. بیهقی آرد: امیر محمود
خادمی خاص را که او را صافی میگفتند و
چنین غلامان [ساقیان ] به دست او بودند آواز
داد و گفت طغرل را به نزد برادرم فرست.
(تاریخ بیهقی چ فیاض ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) شاعری است. و صاحب صبح
گلشن گوید: از ناظمان صاف گوست که بعضی
او را شیرازی و برخی تبریزی نگاشته اند، و
رزاق علی الاطلاق وجه رزقش بر معلمی
اطفال گذاشته. از اوست:
از جهان تنگ آمدم پهلوی مجنونم برید
خانه ...
گلشن گوید: از ناظمان صاف گوست که بعضی
او را شیرازی و برخی تبریزی نگاشته اند، و
رزاق علی الاطلاق وجه رزقش بر معلمی
اطفال گذاشته. از اوست:
از جهان تنگ آمدم پهلوی مجنونم برید
خانه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (میر...) شاعری است. و
صاحب صبح گلشن گوید: میر صافی به می
سخنوری مست بود. از وطن به خراسان
رسید و در آنجا اقامت گزید و در فترت
ازبکان ندای ارجعی شنید. او راست:
شهی که از اثر عدل اوست ...
صاحب صبح گلشن گوید: میر صافی به می
سخنوری مست بود. از وطن به خراسان
رسید و در آنجا اقامت گزید و در فترت
ازبکان ندای ارجعی شنید. او راست:
شهی که از اثر عدل اوست ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) شیخ احمد صافی افندی. وی از
متأخّران شعرای عثمانی و مشایخ (طریقت)
مولوی است و از مردم توقا بود و در قیصریه
تحصیل کرد و بسال ۱۲۵۰ هـ . ق. به قسطنطنیه
شد و هیئت و حکمت و فارسی را ...
متأخّران شعرای عثمانی و مشایخ (طریقت)
مولوی است و از مردم توقا بود و در قیصریه
تحصیل کرد و بسال ۱۲۵۰ هـ . ق. به قسطنطنیه
شد و هیئت و حکمت و فارسی را ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) وی از حاجبان ایلک بود و نام
وی در ترجمهٔ تاریخ یمینی (ص ۲۳۳) آمده
است.
وی در ترجمهٔ تاریخ یمینی (ص ۲۳۳) آمده
است.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (مولانا...) وی از شیخ زادگان
کوه صاف است و در نظم تتبع خواجه علیه
الرحمة میکرد. این مطلع از اوست:
ساقیا سرخوشم و بادهٔ صافم داری
گر کنم سرخوشی آن به که معافم داری.
(مجالس النفائس ص ۷۹، ۸۰، ۲۵۵).
کوه صاف است و در نظم تتبع خواجه علیه
الرحمة میکرد. این مطلع از اوست:
ساقیا سرخوشم و بادهٔ صافم داری
گر کنم سرخوشی آن به که معافم داری.
(مجالس النفائس ص ۷۹، ۸۰، ۲۵۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ابن ابراهیم بن حسن مقری
طرسوسی ضریر، مکنی به ابی البرکات. وی
تعبیر خواب میکرد. سپس به حدیث رو آورد
و از علی عاقولی و ابراهیم مقدسی خطیب
حدیث شنید و بسال ۵۲۷ هـ . ق. درگذشت و
در باب ...
طرسوسی ضریر، مکنی به ابی البرکات. وی
تعبیر خواب میکرد. سپس به حدیث رو آورد
و از علی عاقولی و ابراهیم مقدسی خطیب
حدیث شنید و بسال ۵۲۷ هـ . ق. درگذشت و
در باب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ابن عبداللََّه ارمنی، مکنی به
ابی الحسن. وی حدیث از نصربن ابراهیم زاهد
شنید. ابن عساکر گوید: از وی نوشتم، مردی
خیّر و مواظب بر جماعت و کثیرالنافلة بود و
بسال ۵۳۸ هـ . ق. درگذشت و در باب الصغیر
دفن ...
ابی الحسن. وی حدیث از نصربن ابراهیم زاهد
شنید. ابن عساکر گوید: از وی نوشتم، مردی
خیّر و مواظب بر جماعت و کثیرالنافلة بود و
بسال ۵۳۸ هـ . ق. درگذشت و در باب الصغیر
دفن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ع . ] 1 - (اِفا.) پاکیزه ، خالص . 2 - (اِ.) شراب بی غش . 3 - پارچه یا ظرف مشبک
مخصوصی که مایعات را از آن عبور داده صاف می کنند.
مخصوصی که مایعات را از آن عبور داده صاف می کنند.
Sâfî - صافی other entries
Next Words
Words according to the Latin alphabet.