Scheele - شل
The entry is a dictionary list for the word Scheele - شل
شل Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
çolaklık; kötürümleşmek
Arapça - Türkçe sözlük
I
شَلّ
çolaklık
Anlamı: el veya kol sakatlığı
II
شُلَّ
kötürümleşmek
Anlamı: kötürüm duruma gelmek
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
شلَّ1 شَلِلْتُ، يشَلّ، اشْلَلْ/ شَلّ، شَلَلاً، فهو أَشلُّ
• شلَّ فلانٌ: أصيب بالشّلل في أحد أعضائه فبطلت حركتُه أو ضعفت "شلَّت يدُه- شلل رعاش".
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
شلَّ2 شَلَلْتُ، يَشُلّ، اشْلُلْ/ شُلّ، شلاًّ، فهو شالّ (للمتعدِّي)، والمفعول مَشْلول
• شلَّ الخيّاطُ الثَّوبَ: خاطه خياطة خفيفة متباعدة.
• شلَّتِ العينُ الدمعَ: أرسلته.
• شلَّ الصباحُ الظلامَ: غلبه.
• شلَّ حركةَ فلان: تغلّب عليه ومنع حركتَه "شلّ جهودَه".
III
معجم اللغة العربية المعاصرة
شَلّ [مفرد]: مصدر شُلَّ وشلَّ2.
IV
معجم اللغة العربية المعاصرة
شُلَّ يُشلّ، شَلاًّ، والمفعول مَشْلول
• شُلَّت يَدُهُ: أصيبت بالشلل فبطلت حركتُها| شُلَّت يمينُه: دعاء عليه، أصابه الشَّلل- لا شُلَّت يمينُه: دعاء له.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ شَ ل ل ] (ع مص) راندن و دفع نمودن
چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
راندن شتران را و دفع نمودن. (آنندراج) (از
اقرب الموارد). راندن. (تاج المصادر بیهقی)
(المصادر زوزنی).
چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
راندن شتران را و دفع نمودن. (آنندراج) (از
اقرب الموارد). راندن. (تاج المصادر بیهقی)
(المصادر زوزنی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ شَ / شَ ل ل ] (از ع، ص) کسی که با
دست نمیتواند چیزی را بگیرد، مانند کسی که
دست او افلیج شده و در اراده و اختیار وی
نباشد. شیشله. (ناظم الاطباء). کسی که دست
و پای او ...
دست نمیتواند چیزی را بگیرد، مانند کسی که
دست او افلیج شده و در اراده و اختیار وی
نباشد. شیشله. (ناظم الاطباء). کسی که دست
و پای او ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ شَ ] (اِ) پوست نازک رنگینی که در
میان درز کفش و یراق زین اسب و جز آن از
برای خوش آیندگی بدوزند و بعضی از یراق
اسب را نیز به آن دوزند. (ناظم الاطباء) (از
فرهنگ جهانگیری) (از برهان). پوستی ...
میان درز کفش و یراق زین اسب و جز آن از
برای خوش آیندگی بدوزند و بعضی از یراق
اسب را نیز به آن دوزند. (ناظم الاطباء) (از
فرهنگ جهانگیری) (از برهان). پوستی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ شِ ] (اِ) نیزهٔ کوچک که گاه دو پره و
سه پره سازند و یک دستهٔ آنرا که عبارت از
پنج یا ده عدد باشد بر دست گیرند و یک یک
به جانب دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) (از
آنندراج) (از انجمن ...
سه پره سازند و یک دستهٔ آنرا که عبارت از
پنج یا ده عدد باشد بر دست گیرند و یک یک
به جانب دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) (از
آنندراج) (از انجمن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ شُ ] (ص) نرم. (ناظم الاطباء)
(فرهنگ فارسی معین). مقابل محکم. مقابل
سفت. هر چیز سست و نرم. (آنندراج) (از
انجمن آرا) (غیاث) (از برهان). که سختی و
صلابت ندارد، چنانکه گل و موم و جز آن :
نیست عالی سندی ...
(فرهنگ فارسی معین). مقابل محکم. مقابل
سفت. هر چیز سست و نرم. (آنندراج) (از
انجمن آرا) (غیاث) (از برهان). که سختی و
صلابت ندارد، چنانکه گل و موم و جز آن :
نیست عالی سندی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(شُ) (ص .)1 - نرم . 2 - وارفته . 3 - سست . 4 - آبکی . ؛ ~ کن سفت کن درآوردن
کنایه از: دستورهای متضاد دادن یا اعمال متناقض کردن .
کنایه از: دستورهای متضاد دادن یا اعمال متناقض کردن .
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(شَ) (اِ.) پوست نازک رنگینی که در میان درز کفش و موزه و یراق زین اسب نهاده
بدوزند به جهت خوش آیندگی .
بدوزند به جهت خوش آیندگی .
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
شَلَّ
['ʃalːa]
v
أَبْطَلَ أو أَضْعَفَ حَرَكَتَهُ paralyser
◊
شَلَّ المَرَضُ دِماغَهُ — La maladie a paralysé son cerveau.
♦ شَلَّ تَفْكيرَهُ Ses capacités cognitives ont été paralysées.
♦ شَلَّ حَرَكَةَ المُرورِ Il y avait un embouteillage.
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
شَلّ (حَرَكَتَهُ أو قُواه)
to paralyze, cripple, immobilize, neutralize; to overwhelm, overcome, overpower
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
(شلّ)
II
شَلَّ
п. I
и/а 1 شَلٌّ , شَلَلٌ
1) парализовать
2) быть парализованным; !لا شلّتْ يمينك отлично (букв. да будет здоровой твоя десница!)
III
شَلَّ
п. I
а/у 2 شَلٌّ
1) прогонять
2) стегать, шить большими стежками
* * *
аа
парализовать; быть парализованным
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir
chromać; kuleć; kuśtykać; luźny; miękki; niestaranny; obszerny; okulawić; rozluźniać; słaby; swobodny; sypki; utykać; wiotki