şaş - شاش
The entry is a dictionary list for the word şaş - شاش
شاش Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
muslin
Arapça - Türkçe sözlük
شَاش
muslin
Anlamı: sık dokunmuş, parlak, yumuşak bir kumaş
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
شاش [جمع]: (انظر: ش و ش - شاش).
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
شاش [جمع]: نسيج رقيق من القطن تُضمَّد به الجراحُ ونحوُها، ويستخدم كذلك للفَّ العمامة أو كغطاء للرَّأس أو الوجه "شاش طبِّيّ".
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) معروف است و به عربی بول گویند.
(برهان قاطع). اسم فارسی بول است که کمیز
نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). بول و
کمیز. شاشیدن مصدر آن. (آنندراج). پیشاب.
(غیاث اللغات). آبی که بتوسط کلیه از خون
جدا و در مثانه جمع و ...
(برهان قاطع). اسم فارسی بول است که کمیز
نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). بول و
کمیز. شاشیدن مصدر آن. (آنندراج). پیشاب.
(غیاث اللغات). آبی که بتوسط کلیه از خون
جدا و در مثانه جمع و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ص) شریر. بدذات. (ناظم الاطباء). || مخالف. واژگونه. (ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ع اِ) عمامه. (دیوان البسهٔ مولانا نظام
قاری، فرهنگ دیوان ص ۲۰۱). دستار.
(منتخب اللغات):
از گلفتنت عقد نیاید بشماری
تا بستهٔ پیچ و شکن شیله و شاشی.
نظام قاری (دیوان البسه ص ۱۱۳).
|| کلاه زیر ...
قاری، فرهنگ دیوان ص ۲۰۱). دستار.
(منتخب اللغات):
از گلفتنت عقد نیاید بشماری
تا بستهٔ پیچ و شکن شیله و شاشی.
نظام قاری (دیوان البسه ص ۱۱۳).
|| کلاه زیر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام قریه ای است به ری و
منسوبین بدان اندکند. (معجم البلدان).
منسوبین بدان اندکند. (معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام شهری به ماوراءالنهر.
(صحاح الفرس). شهری است به ماوراءالنهر
که چاچ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). نام
شهری است و مشهور به چاچ است و از آنجا
کمان خوب آورند. (از برهان قاطع). شهری
است به ماوراءالنهر، چند تن از خواجگان ...
(صحاح الفرس). شهری است به ماوراءالنهر
که چاچ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). نام
شهری است و مشهور به چاچ است و از آنجا
کمان خوب آورند. (از برهان قاطع). شهری
است به ماوراءالنهر، چند تن از خواجگان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (نهرالشاش) آب شاش. رود
چاچ. جیحون. سیر دریا. اسم متداول رود
بزرگ جگسارتس که اعراب سیحون
مینامیدند و شهر مهم چاچ در حوالی آن واقع
بود. رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص
۴۶۲ و ۵۰۶ شود. حمداللََّه مستوفی دربارهٔ آن ...
چاچ. جیحون. سیر دریا. اسم متداول رود
بزرگ جگسارتس که اعراب سیحون
مینامیدند و شهر مهم چاچ در حوالی آن واقع
بود. رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص
۴۶۲ و ۵۰۶ شود. حمداللََّه مستوفی دربارهٔ آن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ.) ادرار، بول . ؛ ~ کسی کف کردن کنایه از: بالغ شدن و جنس مخالف طلبیدن .
Next Words
Words according to the Latin alphabet.