terz - ترز
The entry is a dictionary list for the word terz - ترز
ترز Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
الوسيط
(تَرَزَ)-ِ تَرْزاً، وتُرُوزاً: يَبِس. ويقال: تَرَزَ لحمُه: صَلُبَ وغَلُظ. و- فلانٌ: جاع. و- مات. و- أَذنابُ الإِبِل: ذهب شَعْرُها من داءٍ أَصابها. و- فلاناً تَرْزاً: صَرَعَه.
(تَرِزَ) اللحمُ-َ تَرْزاً: صلُب. و- الماءُ ونحوُه تَرَزاً: جَمَد.
(أَتْرَزَهُ): أَيْبَسَهُ.
(التِّرَاز- التُّراز): موت الفجأَة.
(التَّرْزِيّ): الخياط. (دخيل معرب من " دَرْزِي " بالفارسية).
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
ترز: التَّارِزُ: اليابس الذي لا رُوحَ فيه. تَرِزَ تَرْزاً وتُرُوزاً. وتَرِزَ: ماتَ ويَبِسَ؛ قال أَبو ذؤيب: فَكَبا كما يَكْبُو فَنِيقٌ تارِزُ بالخَبْتِ، إِلاَّ أَنه هو أَبْرَعُ وتَرَزَ الماءُ إِذا جَمَدَ. قال أَبو منصور: ومنهم من أَجاز تَرَزَ، بالفتح، إِذا هَلَكَ. وتَرَزَ اللحمُ: صَلُبَ. وكلُّ قويّ صُلْب تارِزٌ. وأَتْرَزَتِ المرأَة عجينها، وأَتْرَزَ العَدْوُ لحمَ الفَرسِ: أَيْبَسَه. ابن سيده: وأَتْرَزَ الجَرْيُ لحم الدابة: صَلَّبَهُ، وأَصله من التَّارِزِ اليابس الذي لا رُوحَ فيه؛ قال امرؤ القيس: بِعِجْلِزَةٍ قد أَتْرَزَ الجَرْيُ لَحْمَها كُمَيْتٍ، كأَنها هِراوَةُ مِنْوالِ ثم كثر ذلك في كلامهم حتى سَمَّوا الموتَ تارِزاً؛ قال الشماخ: كأَنَّ الذي يَرْمي من الموت تارِزٌ وفي حديث مجاهد: لا تقوم الساعة حتى يَكْثُرَ التُّرازُ؛ هو بالضم والكسر: موت الفجأَة؛ وأَصله من تَرَزَ الشيءُ إِذا يَبِسَ، وسُمِّيَ المَيِّتُ تارزاً لأَنه يابِسٌ. وفي حديث الأَنصاري الذي كان يَسْتَقي لِيَهُودِيٍّ كلَّ دلو بتمرة: واشترط أَن لا يأْخذ تمرةً تارِزَةً أَي حَشَفَةً يابسةً.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ تَ ] (ع مص) تارز
گردیدن. (منتهی
الارب) (آنندراج). سخت و صلب گردیدن.
(ناظم الاطباء). خشک و سخت و صلب
گردیدن چیزی. (از المنجد). غلیظ و خشک و
سخت شدن. (از اقرب الموارد). || بر
زمین افکندن. ...
گردیدن. (منتهی
الارب) (آنندراج). سخت و صلب گردیدن.
(ناظم الاطباء). خشک و سخت و صلب
گردیدن چیزی. (از المنجد). غلیظ و خشک و
سخت شدن. (از اقرب الموارد). || بر
زمین افکندن. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ تَ رَ ] (ع مص) گرسنگی. (منتهی
الارب) (ناظم الاطباء). || بر زمین
افکندن. (منتهی الارب). || خوردن
گوسپند گیاه تر و منقطع گردیدن بدان اجواف
آن. (منتهی الارب).
الارب) (ناظم الاطباء). || بر زمین
افکندن. (منتهی الارب). || خوردن
گوسپند گیاه تر و منقطع گردیدن بدان اجواف
آن. (منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ تِ رِ ] (اِخ) نام زنی از شاهزادگان
اسپانیایی و دختر آلفونس ششم که سفیه و
حیله گر بود. وی پس از جنگ و جدال با
هانری و آلفونس هشتم و پس از آن با پسرش
آلفونس، مغلوب و اسیر ...
اسپانیایی و دختر آلفونس ششم که سفیه و
حیله گر بود. وی پس از جنگ و جدال با
هانری و آلفونس هشتم و پس از آن با پسرش
آلفونس، مغلوب و اسیر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ تِ رِ ] (اِخ)
دآویلا (سَنْت...) (۱۵۱۵ -
۱۵۸۲ م.). زنی عارف و اصلاح کنندهٔ وضع
کارمل فلسطین که در ویلای اسپانیا متولد
شد. وی بسال ۱۵۳۳ م. از ویلا به کارمل رفت
و ۱۷ دیر برای ...
دآویلا (سَنْت...) (۱۵۱۵ -
۱۵۸۲ م.). زنی عارف و اصلاح کنندهٔ وضع
کارمل فلسطین که در ویلای اسپانیا متولد
شد. وی بسال ۱۵۳۳ م. از ویلا به کارمل رفت
و ۱۷ دیر برای ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ تِ رِ ] (اِخ)
(۱۸۷۳ -۱۸۹۷م.) وی از
زنان مذهبی دین مسیح در لیزیو
بود و بسال
۱۹۲۵ م. در شمار مقدسان درآمد. ذکران وی
سوم اکتبر است.
(۱۸۷۳ -۱۸۹۷م.) وی از
زنان مذهبی دین مسیح در لیزیو
بود و بسال
۱۹۲۵ م. در شمار مقدسان درآمد. ذکران وی
سوم اکتبر است.
Next Words