Hastegâr - خواستگار
The entry is a dictionary list for the word Hastegâr - خواستگار
خواستگار Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
görücü
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خوا / خا ] (ص مرکب) طالب.
خواستار. خواهنده. (یادداشت بخط مؤلف).
آرزومند. (ناظم الاطباء). مشتاق :
از آن پس نشستند در مرغزار
سخن گفته آمد ز هر خواستگار.
فردوسی.
بر صحبت او زمامداران
دلگرم شدند خواستگاران.نظامی.
اندک سوی من نگر اگرچه ...
خواستار. خواهنده. (یادداشت بخط مؤلف).
آرزومند. (ناظم الاطباء). مشتاق :
از آن پس نشستند در مرغزار
سخن گفته آمد ز هر خواستگار.
فردوسی.
بر صحبت او زمامداران
دلگرم شدند خواستگاران.نظامی.
اندک سوی من نگر اگرچه ...