Sebzî - سبزی
The entry is a dictionary list for the word Sebzî - سبزی
سبزی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
sebze
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (حامص) سبز بودن. رنگ سبز
داشتن. خُضْرة. (منتهی الارب) (دهار).
داشتن. خُضْرة. (منتهی الارب) (دهار).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (حامص) حالت و چگونگی
سبز. منسوب بسبز، همچون سیاهی و سفیدی
که منسوب بسیاه و سفید است. (برهان)
(آنندراج):
دگر ره چو سبزی درآمد بشاخ
سهی سرو را گشت میدان فراخ.نظامی.
این رنگ به سبزی میزند؛ برنگ ...
سبز. منسوب بسبز، همچون سیاهی و سفیدی
که منسوب بسیاه و سفید است. (برهان)
(آنندراج):
دگر ره چو سبزی درآمد بشاخ
سهی سرو را گشت میدان فراخ.نظامی.
این رنگ به سبزی میزند؛ برنگ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (اِخ) دهی است از دهستان
دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در
۲۴ هزارگزی جنوب باختر دهدز. هوای آن
گرم و دارای ۶۰ تن سکنه است. آب آنجا از
رود کارون تأمین میشود. محصول آن غلات.
شغل اهالی زراعت. ...
دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در
۲۴ هزارگزی جنوب باختر دهدز. هوای آن
گرم و دارای ۶۰ تن سکنه است. آب آنجا از
رود کارون تأمین میشود. محصول آن غلات.
شغل اهالی زراعت. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (اِخ) دهی است از دهستان
میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع
در ۲۶ هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و ۱۰
هزارگزی خاوری راه تابستان رو شوشتر به
بندقیر. کنار باختری رود گرگر. هوای آن گرم
و دارای ...
میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع
در ۲۶ هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و ۱۰
هزارگزی خاوری راه تابستان رو شوشتر به
بندقیر. کنار باختری رود گرگر. هوای آن گرم
و دارای ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] دهی است از دهستان
آختاچی بخش حومهٔ شهرستان مهاباد واقع
در هفت هزار و پانصد گزی شمال خاوری
مهاباد و ۶ هزار و پانصد گزی باختر شوسهٔ
بوکان به میاندوآب. هوای آن معتدل و دارای
۲۲۵ تن سکنه ...
آختاچی بخش حومهٔ شهرستان مهاباد واقع
در هفت هزار و پانصد گزی شمال خاوری
مهاباد و ۶ هزار و پانصد گزی باختر شوسهٔ
بوکان به میاندوآب. هوای آن معتدل و دارای
۲۲۵ تن سکنه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(سَ) 1 - (حامص .) سبز بودن . 2 - طراوات ، شادابی . 3 - (اِ.) گیاهی که خام یا
پختة آن را می خورند. مانند: نعناع ، ترخون ، ریحان و جزو آن ها. ؛ ~خوردن هر یک از
سبزی هایی که به صورت خام خورده می شود. ؛ ~ پاک کن ~کنایه از: متملق ، چاپلوس .
پختة آن را می خورند. مانند: نعناع ، ترخون ، ریحان و جزو آن ها. ؛ ~خوردن هر یک از
سبزی هایی که به صورت خام خورده می شود. ؛ ~ پاک کن ~کنایه از: متملق ، چاپلوس .