Zev - زو
The entry is a dictionary list for the word Zev - زو
زو Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ / زُو ] (اِ) دریا را گویند و به عربی بحر
خوانند. (برهان). ژو. (حاشیهٔ برهان چ معین).
دریا. بحر. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم
الاطباء). دریا. (فرهنگ رشیدی)
(جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج)
(اوبهی):
مرد ملاح تیز اندک رو
...
خوانند. (برهان). ژو. (حاشیهٔ برهان چ معین).
دریا. بحر. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم
الاطباء). دریا. (فرهنگ رشیدی)
(جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج)
(اوبهی):
مرد ملاح تیز اندک رو
...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ق) مخفف زود است که تعجیل و شتاب
باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). زود.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ
فارسی معین). مخفف زود. (فرهنگ رشیدی)
(جهانگیری). مخفف زود که جلد و شتاب
است. (غیاث). شتاب و تیز و چالاک و زود ...
باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). زود.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ
فارسی معین). مخفف زود. (فرهنگ رشیدی)
(جهانگیری). مخفف زود که جلد و شتاب
است. (غیاث). شتاب و تیز و چالاک و زود ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(حرف اضافه +ضمیر) از او. از وی.
(فرهنگ فارسی معین). مخفف از او.
(آنندراج) (ناظم الاطباء). از او. (یادداشت
بخط مرحوم دهخدا):
مرغ دیدی که بچه زو ببرند
چاوچاوان درست چونان است.
رودکی (یادداشت ایضاً).
آن ساعدی که خون بچکد زو ز نازکی
گر برزنی ...
(فرهنگ فارسی معین). مخفف از او.
(آنندراج) (ناظم الاطباء). از او. (یادداشت
بخط مرحوم دهخدا):
مرغ دیدی که بچه زو ببرند
چاوچاوان درست چونان است.
رودکی (یادداشت ایضاً).
آن ساعدی که خون بچکد زو ز نازکی
گر برزنی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَوو ] (ع مص) زُویَ علیه زَوّاً (مجهولاً)؛
ای قُضی و قُدِّرَ. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء).
ای قُضی و قُدِّرَ. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَوو ] (ع اِ) دو حریف با هم. (منتهی
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). یقال: جاء فلان زواً؛ اذا جاء هو و
صاحبه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
|| جفت. خلاف تَوّ. || ...
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). یقال: جاء فلان زواً؛ اذا جاء هو و
صاحبه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
|| جفت. خلاف تَوّ. || ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَ ] (اِخ) نام پسر طهماسب است که در
ایران پنج سال پادشاهی کرد. (برهان). پسر
طهماسب که در ایران پنج سال پادشاهی کرد.
(فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن
آرا). ... گویند که در عراق نهر آبی جاری کرده
و ...
ایران پنج سال پادشاهی کرد. (برهان). پسر
طهماسب که در ایران پنج سال پادشاهی کرد.
(فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن
آرا). ... گویند که در عراق نهر آبی جاری کرده
و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام ولایتی که آن را زوزن بر وزن
سوزن گویند. (برهان). مخفف زوزن نیز
گفته اند. (فرهنگ رشیدی). مخفف زوزن که
نام ولایتی است نیز آمده. (انجمن آرا)
(آنندراج).
سوزن گویند. (برهان). مخفف زوزن نیز
گفته اند. (فرهنگ رشیدی). مخفف زوزن که
نام ولایتی است نیز آمده. (انجمن آرا)
(آنندراج).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زُو ] (اِخ) دهی از دهستان سملقان است
که در بخش مانهٔ شهرستان بجنورد واقع است
و ۲۹۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی
ایران ج ۹).
که در بخش مانهٔ شهرستان بجنورد واقع است
و ۲۹۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی
ایران ج ۹).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ.) بازی ای گروهی که در آن یک نفر در حالی که نفس خود را حبس کرده و با گفتن
کلمة «زو» به سمت گروه مقابل می رود و تا وقتی که بدون نفس کشیدن این کلمه را بر
زبان می آورد می تواند اعضای گروه مقابل را بزند و از بازی خارج کند مگر این که خود
به وسیلة آن ها گرفته شود و نتواند فرار کند.
کلمة «زو» به سمت گروه مقابل می رود و تا وقتی که بدون نفس کشیدن این کلمه را بر
زبان می آورد می تواند اعضای گروه مقابل را بزند و از بازی خارج کند مگر این که خود
به وسیلة آن ها گرفته شود و نتواند فرار کند.