huru - خرو
The entry is a dictionary list for the word huru - خرو
خرو Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ ] (اِ) مخفف خروس است. (از برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). خروه. خروچ. خروس. || خیرو. خبازی. (ناظم الاطباء). رجوع به خِرو شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خِ ] (اِ) خیرو. خبازی. (ناظم الاطباء). خُرو. تخم آن گزندگی جانوران را نافع است و بعربی بذرالخرو خوانند. (برهان قاطع).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خِ ] (اِ) بزبان بعضی از عربان بمعنی مطلق سرگین باشد همچو خروالدیک که سرگین خروس است و آنرا بر گزندگی سگ دیوانه نهند نافع باشد. و خروالفار که سرگین موش است، چون
بر داءالثعلب طلا کنند سودمند ...
بر داءالثعلب طلا کنند سودمند ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ رْوْ ] (اِخ) دهی است از دهستان برون بخش حومهٔ شهرستان فردوس، واقع در سی هزارگزی شمال خاوری فردوس و شش هزارگزی خاور شوسهٔ عمومی بجستان به فردوس. این ده
کوهستانی و گرمسیر است. آب از قنات. ...
کوهستانی و گرمسیر است. آب از قنات. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ رْوْ ] (اِخ) دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر، واقع در ۵هزارگزی جنوب باختری ریوش و یک هزارگزی جنوب مالرو عمومی ریوش به بروسکن.
کوهستانی، معتدل. آب از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت، ...
کوهستانی، معتدل. آب از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت، ...