hacic - حجیج
The entry is a dictionary list for the word hacic - حجیج
حجیج Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ع ص، اِ) حجت گوی. || جِ
حاج. (منتهی الارب). حج کنندگان.
حج گزاران : سالی نزاعی در پیادگان
حجیج افتاده بود. (گلستان).
- متوکلاً علی زاد الحجیج؛ ...
حاج. (منتهی الارب). حج کنندگان.
حج گزاران : سالی نزاعی در پیادگان
حجیج افتاده بود. (گلستان).
- متوکلاً علی زاد الحجیج؛ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) دهی است از دهستان
اورامان لهون بخش پاوه، شهرستان سنندج،
در ۳۴هزارگزی شمال پاوه یک هزارگزی
شمال رودخانهٔ سیروان. کوهستانی و
سردسیر است و ۱۰۷۲تن سکنه دارد. آب آن
از چشمه و محصول آن لبنیات، مختصر میوه،
غلات ...
اورامان لهون بخش پاوه، شهرستان سنندج،
در ۳۴هزارگزی شمال پاوه یک هزارگزی
شمال رودخانهٔ سیروان. کوهستانی و
سردسیر است و ۱۰۷۲تن سکنه دارد. آب آن
از چشمه و محصول آن لبنیات، مختصر میوه،
غلات ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن قاسم. (شیخ...)
معروف به وحید. او راست: منهج الاطباء و
شفاءالاحباء در طب.
معروف به وحید. او راست: منهج الاطباء و
شفاءالاحباء در طب.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ جْ جی ] (اِخ) ممالهٔ حجاج :
اژدها یک لقمه کرد آن گیج را
سهل باشد خون خوری حجیج را.مولوی.
اژدها یک لقمه کرد آن گیج را
سهل باشد خون خوری حجیج را.مولوی.