Hanîn - حنین
The entry is a dictionary list for the word Hanîn - حنین
حنین Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ع ص) آرزومندی. شوق.
(اقرب الموارد). || ناله. (منتهی الارب):
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین.
منوچهری.
خواجه اندر آتش درد و حنین
صد پراکنده همی گفت ...
(اقرب الموارد). || ناله. (منتهی الارب):
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین.
منوچهری.
خواجه اندر آتش درد و حنین
صد پراکنده همی گفت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِ) نیمتنهٔ پیشواز. (فرهنگ نظام
قاری):
مائیم به جامه خانهٔ دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام.
نظام قاری.
که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه
بمثال یقه زآن رو بقفا افتادم.نظام قاری.
با چکمه ای ...
قاری):
مائیم به جامه خانهٔ دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام.
نظام قاری.
که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه
بمثال یقه زآن رو بقفا افتادم.نظام قاری.
با چکمه ای ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ نْ نی ] (ع اِ) حَنین. اسم است
جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و
لام نیز آید. (از اقرب الموارد). ج، اَحِنّه،
حنون، حنائن. (منتهی الارب) (اقرب
الموارد). رجوع به حَنین شود.
جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و
لام نیز آید. (از اقرب الموارد). ج، اَحِنّه،
حنون، حنائن. (منتهی الارب) (اقرب
الموارد). رجوع به حَنین شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ نَ ] (اِخ) نام موزه دوزی که از اهل
دانش بود. اعرابیی موزهٔ حنین را قیمت کرد و
نخرید. حنین در غضب شد و از کوچهٔ دیگر
رفته بر سر راه اعرابی یک موزه را آویخت و
پیش رفته موزهٔ ...
دانش بود. اعرابیی موزهٔ حنین را قیمت کرد و
نخرید. حنین در غضب شد و از کوچهٔ دیگر
رفته بر سر راه اعرابی یک موزه را آویخت و
پیش رفته موزهٔ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حُ نَ ] (اِخ) نام محلی است در بین
طائف و مکهٔ مکرمه. در سال ۸ هـ . ق. که
پاره ای از قبائل مشرک بقصد استرداد مکه
بحمله و هجوم مبادرت ورزیدند، در این محل
با سپاه ...
طائف و مکهٔ مکرمه. در سال ۸ هـ . ق. که
پاره ای از قبائل مشرک بقصد استرداد مکه
بحمله و هجوم مبادرت ورزیدند، در این محل
با سپاه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(حَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بانگ کردن از شادی یا اندوه . 2 - مهر، اشتیاق .