Hafs - حفص
The entry is a dictionary list for the word Hafs - حفص
حفص Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
الوسيط
(حفَصَ) الشيءَ -ِ حفْصاً: جَمعَهُ. و- من يده: ألقاهُ.
(الحُفاصَة): ما يُحفَص.
(الحَفْصُ): البيتُ الصغيرُ. و- زَبيل من جلد. و- الشِّبْلُ. (ج) أَحْفَاص، وحُفُوصٌ. وأبو حَفْصٍ: كُنْيَةُ الأسَد.
(حَفْصَةُ): الرَّخَمَةُ. و- الضَّبُعُ.
(المِحْفَصةُ): زَبِيل من جلْد. (ج) مَحَافِصُ.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
حَفْص [مفرد]: ج أحفاص وحُفُوص:
1- قُفَّةٌ من جِلْد.
2- شِبْل| أبو حَفْص: كنية الأسد.
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
حفص: حَفَصَ الشيءَ يَحْفِصُه حَفْصاً: جَمَعَه. قال ابن بري: وحَفَضْتُ الشيء، بالضاد المعجمة، إِذا أَلْقَيْتَه من يَدِك. والحُفَاصةُ: اسمُ ما حُفِصَ. وحَفَص الشيءَ: أَلْقاه، قال ابن سيده: والضاد أَعْلى، وسيأْتي ذكره. والحَفْصُ: زَبيلٌ من جُلودٍ، وقيل: هو زَبِيلٌ صغيرٌ من أَدَمٍ، وجمعُه أَحْفاصٌ وحُفوصٌ، وهي المِحْفَصةُ أَيضاً. والحَفْصُ: البيتُ الصغيرُ. والحَفْصُ: الشِّبْلُ. قال الأَزهري: ولَدُ الأَسد يُسمَّى حَفْصاً، وقال ابن الأَعرابي: هو السبعُ أَيضاً، وقال ابن بري: قال صاحب العين الأَسدُ يُكَنَّى أَبا حَفْصٍ ويُسمَّى شِبْلُه حَفْصاً، وقال أَبو زيد: الأَسد سَيّدُ السباع ولم تُعرف له كنْيةٌ غير أَبي الحرث، واللَّبْوةُ أُم الحرث. وحَفْصةُ وأُم حَفْصةَ، جميعاً: الرَّخَمةُ. والحَفْصةُ: من أَسماء الضبُعِ؛ حكاه ابن دريد قال: ولا أَدري ما صحتها. وأُمُّ حَفْصةَ: الدَّجاجةُ. وحَفْصةُ: اسم امرأَة. وحَفْصٌ: اسم رجل.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ع مص) جمع کردن چیزی را.
گرد کردن. || انداختن چیزی را از دست.
(منتهی الارب). || چیزی از دست افکندن.
|| آرمیدن. (آنندراج). ||
گرد کردن. || انداختن چیزی را از دست.
(منتهی الارب). || چیزی از دست افکندن.
|| آرمیدن. (آنندراج). ||
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ فَ ] (ع اِ) تخم کنار و جز آن.
خستهٔ نبق و دو لانه و مانند آن.
خستهٔ نبق و دو لانه و مانند آن.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن ابی جبلة الفزاری. یکی
از صحابه و راوی یک حدیث است، ولی
صحابه بودنش محل اختلاف است.
از صحابه و راوی یک حدیث است، ولی
صحابه بودنش محل اختلاف است.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن سلیمان بن المغیره،
مکنی به ابی عمربن ابی داود اسدی کوفی
فاخری بزاز. او محدث و متروک است.
صاحب معجم الادباء گوید: وی راوی
عاصم بن ابی النجود باشد. حفص ربیبِ (پسر
زن) عاصم بود و قرائت ...
مکنی به ابی عمربن ابی داود اسدی کوفی
فاخری بزاز. او محدث و متروک است.
صاحب معجم الادباء گوید: وی راوی
عاصم بن ابی النجود باشد. حفص ربیبِ (پسر
زن) عاصم بود و قرائت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن سلیمان خلال، مکنی
به ابی سلمه و ملقب به وزیر آل محمد. رجوع
به ابی سلمه خلال حفص در همین لغت نامه
شود.
به ابی سلمه و ملقب به وزیر آل محمد. رجوع
به ابی سلمه خلال حفص در همین لغت نامه
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن عبیداللََّه الانصاری.
مکنی به ابی عمر. محدث است.
مکنی به ابی عمر. محدث است.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن عمران. الامام الرازی،
مکنی به ابی عمر. محدث است.
مکنی به ابی عمر. محدث است.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن عمربن عبدالعزیزبن
صهبان (صهیب)، مکنی به ابی عمر الناوری.
وی مقری، نحوی و ضریر بود، و به سامرا
درآمد. او راوی امامین ابی عمرو و کسائی
است. وی امام قراء و در زمان خود شیخ
عراق ...
صهبان (صهیب)، مکنی به ابی عمر الناوری.
وی مقری، نحوی و ضریر بود، و به سامرا
درآمد. او راوی امامین ابی عمرو و کسائی
است. وی امام قراء و در زمان خود شیخ
عراق ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن غیاث. از محدثان
است. ابن مبارک از اصحاب او بود آنگاه وی
را واگذاشت و از مذهب او برگشت. (طبقات
الفقهاء ص ۱۱۵).
است. ابن مبارک از اصحاب او بود آنگاه وی
را واگذاشت و از مذهب او برگشت. (طبقات
الفقهاء ص ۱۱۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن غیلان، مکنی به
ابی معبد. محدث است. رجوع به ابومعبد
حفص... شود.
ابی معبد. محدث است. رجوع به ابومعبد
حفص... شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن مقدام پیشوای حفصیه،
یکی از پانزده فرقهٔ خوارج. رجوع به
بیان الادیان شود.
یکی از پانزده فرقهٔ خوارج. رجوع به
بیان الادیان شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن ولید حضرمی یکی از
امرای دولت امویست. او در زمان هشام بن
عبدالملک به سال ۱۰۸ هـ . ق. والی مصر بود و
دو هفته بعد معزول شد و در تاریخ ۱۲۴ باز به
والیگری مصر ...
امرای دولت امویست. او در زمان هشام بن
عبدالملک به سال ۱۰۸ هـ . ق. والی مصر بود و
دو هفته بعد معزول شد و در تاریخ ۱۲۴ باز به
والیگری مصر ...
Hafs - حفص other entries
Next Words