Haraz - حراز
The entry is a dictionary list for the word Haraz - حراز
حراز Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ ] (ع مص) محارزه. با هم مزاح
کردن که به دشنام ماند. (منتهی الارب).
|| نهایت کردن در کاری. || درد و
سوزش دل از خشم و جز آن.
کردن که به دشنام ماند. (منتهی الارب).
|| نهایت کردن در کاری. || درد و
سوزش دل از خشم و جز آن.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ رْ را ] (ع ص) تخمین کنندهٔ
اجناس. (ملخص اللغات حسن خطیب
کرمانی). خماناگر. || شمشیر بران. || (اِ)
پولاد.
اجناس. (ملخص اللغات حسن خطیب
کرمانی). خماناگر. || شمشیر بران. || (اِ)
پولاد.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) نام کوهیست به مکه نه کوه
حرا چنانکه اکثر گمان برده اند. (منتهی
الارب).
حرا چنانکه اکثر گمان برده اند. (منتهی
الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) روستائیست به یمن.
(منتهی الارب). مخلاف بالیمن قرب زبید.
(مراصدالاطلاع) (معجم البلدان). کوره ای
است در یمن نزدیک زبید، و در مسار از بلد
حراز کان زر است. (از الجماهر ص ۲۷۰).
شمس سامی گوید: نام قضائی است در
سنجاق ...
(منتهی الارب). مخلاف بالیمن قرب زبید.
(مراصدالاطلاع) (معجم البلدان). کوره ای
است در یمن نزدیک زبید، و در مسار از بلد
حراز کان زر است. (از الجماهر ص ۲۷۰).
شمس سامی گوید: نام قضائی است در
سنجاق ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن عوف بن عدی بن مالک،
مکنی به ابومرثد. پدر بطنی از حمیر است و
قریهٔ ایشان را حرازه گویند. (معجم البلدان).
نام پسر عوف بن عدی است و حرازیون از
نسل وی اند. (منتهی الارب). حرازبن عوف بن ...
مکنی به ابومرثد. پدر بطنی از حمیر است و
قریهٔ ایشان را حرازه گویند. (معجم البلدان).
نام پسر عوف بن عدی است و حرازیون از
نسل وی اند. (منتهی الارب). حرازبن عوف بن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) قلعه ای است که ازهربن
عبداللََّه حرازی منسوب است به آن. (منتهی
الارب). رجوع به حرازة شود.
عبداللََّه حرازی منسوب است به آن. (منتهی
الارب). رجوع به حرازة شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ رْ را ] (اِخ) نام پدر عثمان بن حراز
محدث است. (منتهی الارب).
محدث است. (منتهی الارب).