Hıcna' - حجناء
The entry is a dictionary list for the word Hıcna' - حجناء
حجناء Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ع ص) مؤنث احجن. کج.
کژ. ج، حُجُن: شوکة حجناء؛ کژ. (منتهی
الارب).
کژ. ج، حُجُن: شوکة حجناء؛ کژ. (منتهی
الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (ع ص، اِ) گوش که یکی از دو
طرف آن از جانب پائین بجبهه مائل باشد و یا
هر دو طرف آن بر یکدیگر خمیده باشد بسوی
جبهه. (منتهی الارب).
طرف آن از جانب پائین بجبهه مائل باشد و یا
هر دو طرف آن بر یکدیگر خمیده باشد بسوی
جبهه. (منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) ابن جریر. وی از پدر
خود روایت کند و ابوالخطاب زراری از وی
روایت کرده است که حجناء گفت: بپدرم گفتم:
ای پدر هیچ قوم را هجا نگفتی مگر ایشان را
مفتضح کردی مگر تیم را. او جواب ...
خود روایت کند و ابوالخطاب زراری از وی
روایت کرده است که حجناء گفت: بپدرم گفتم:
ای پدر هیچ قوم را هجا نگفتی مگر ایشان را
مفتضح کردی مگر تیم را. او جواب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حَ ] (اِخ) یکی از مشاهیر
شاعرات. دختر ابوالحجناء شاعر. او بصحابت
پدر بخدمت مهدی خلیفه رسید و قصاید
بسیار در مدح خلیفه گفت و خلیفه او را
صلات و انعامات داد. دو بیت ذیل از قصیدهٔ
او در وصف نزهتگاه خلیفه ...
شاعرات. دختر ابوالحجناء شاعر. او بصحابت
پدر بخدمت مهدی خلیفه رسید و قصاید
بسیار در مدح خلیفه گفت و خلیفه او را
صلات و انعامات داد. دو بیت ذیل از قصیدهٔ
او در وصف نزهتگاه خلیفه ...